عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

پاسخ به پوتین های کهنه و برای انقلاب اسلامی

حاج عبدالرضای شیخ شعاعی، چند روز قبل مطلبی را درباره من، سوابقم، اعتقاداتم، دانسته هایم و تحلیلهایم به بهانه محمدباقر قالیباف منتشر کرده است.

مطلب ایشان در اشاره به پُستی از وبلاگ عبور است که درباره تهمت های جبهه پایداری به سردار محمدباقر قالیباف منتشر کرده بودم.

مثل همیشه پیشنهاد می کنم نظرات حاج عبدالرضا را بخوانید. جاهایی که عقلتان می گوید درست است را بپذیرید و اشکالی هم از من اگر می بینید ضمن اینکه دعا می کنید برایم، سعی کنید عبرت بگیرید و چراغ راهتان باشد.

من هم قصد و رمقی برای پاسخ دادن خط به خط به نوشته مطوّل این چهره دوست داشتنی و دوست سابق را ندارم. چه اینکه اگر رمقی هم بود؛ باز تمایل داشتم قضاوت درباره افکار و تحلیلهایم مثل همیشه بر عهده خوانندگان و بینندگان باشد.

راستش اینست که حاج شیخ عبدالرضا که دیگر رابطه ای با هم نداریم، بزرگتر ماست و چیزهای زیادی یادمان داده.

برای یکی مثل من وقت گذاشته. دوستم داشته (شاید) و فداکاری هم کرده است.

وقتی هم که یک آدم بزرگتر درشتی را به کوچکتری می گوید و دیگرانی هم دارند نگاه می کنند؛ منهای اینکه تکلیف آن بزرگتر چیست؛ اما حتماً تکلیف کوچکتر، سکوت است و احیاناً سوختن و شکسته شدن دلش. و همین.

اینجور وقت ها یک آدم کوچکتر نباید یقظه بزرگتری بزند به سرش، بلکه باید سرش را پایین بیاندازد. اگر سیلی خورده دست بگذارد روی صورتش و اگر هم نه، فقط به این فکر کند که آیا واقعاً اشتباه کرده است یا نه؟!

متن حجت الاسلام شیخ شعاعی را از سر تا ته خوانده ام.

جاهایی مثل میزان دانستگی یا نادانستگی سیاسی، ادعای ولایت مداری، فهم دین و غیره هم که به شخصیت من ربط دارد را به حاج عبدالرضای عزیز و همه حق می دهم که هر قضاوتی که دوست دارند درباره من داشته باشند.

درباره فحش و ناسزا به جبهه پایداری هم حتماً شیخ ما خوبتر می داند که فحش یعنی کلمه ای که نسبت فحشا و زنا می دهد و ناسزا هم یعنی احمق و بیشعور و غیره...

که هیچکدام از اینها و البته تخریب دکتر جلیلی در این نوشته من نیست.

می ماند دو مسئله. یکی حرفهایی است که درباره استدلالهایم پیرامون تهمت های پایداران به حاج باقر قالیباف نوشته شده و یکی هم اشارت های خاص شیخ به سوابق نظامی من در ناجا و حضورم در خیل رزمندگانی است که به حکم رهبر، فرماندهی حاج باقر را در راه مبارزه با اشرار مسلح و مواد مخدر پذیرفته بودند.

در باب مسئله اول تکرار حرفهای پایداران و اِماره های غلط را دیدم اما هیچ پاسخ و سندی ندیدم.

فی المثل اینکه حجت الاسلام شیخ شعاعی می گوید وظیفه بازرسی بیت رهبری رسیدگی به پرونده های فساد مالی مورد ادعای جماعت پایداران در شهرداری نیست! و این پرونده ها در شورای شهر تهران مفتوح اند.

پاسخ ساده اش اینست که آیا شأن بازرسی بیت رهبری رسیدگی به پرونده شهرام جزایری و نام ناپسند یک شهرک در اصفهان و مبارزه با مفاسد سیاسی جبهه پایداری و غیره هست اما رسیدگی به یک فساد مالی احتمالی در بیت المال آنهم بدست یک فرمانده سپاهی نیست؟!

در ثانی، گیرم که این کار در شأن بازرسی بیت رهبر نباشد. در شأن وزارت اطلاعات و سازمان بازرسی کل کشور هم نیست؟!

و همچنین آنچه در شورای شهر تهران است پرونده های خلاف قانون محمود احمدی نژاد و چند مدیر شهرداری کنونی است نه پرونده شخص باقر قالیباف.

درباره الباقی چیزهایی که نوشته اند هم اگرچه پاسخی به استدلالهای من نیستند اما برای رد همین حرفهای پایدارانه هم کلی دلیل ساده مثل دلایل بالا وجود دارد که به شأن بزرگتری حاج عبدالرضای عزیز می گذارم و می گذرم.

در باب مسئله دومی هم که به سوابق رزمندگی من و فرماندهی حاج باقر قالیباف در ناجا و تهمتهایی مثل "خواب پوتین های نو" و از این دست اشاره شده است (که در یادداشت قبلی حاج عبدالرضا درباره این برادر کوچکتر نیز مورد اشاره قرار گرفته بود.) حرف چندانی ندارم.

فقط اینکه اولاً هرچه از سالهای بودنم در راه مبارزه با مواد مخدر و اشرار مسلح داشته ام و دارم، (اعم از ریالی که نگرفته ام و پوتین های نو و کهنه و غیره) تقدیم به شیخ عبدالرضا، ثانیاً حاج باقر قالیباف اگرچه شاید اسم مرا شنیده باشد اما خودم را نمی شناسد، ثالثاً بنده با محافل نظامی و امنیتی هیچگاه هیچ نسبت خاصی نداشته ام مگر در هنگام حضور در راه مبارزه با مواد مخدر و رابعاً...

رابعاً نسبت پوتین های نویی که حاج عبدالرضا می گوید با سرب داغی که من می شناسم اصولاً با هم جمع شدنی نیست و نمی دانم عبدالرضای شیخ، وقت نوشتن این جملات متوجه این معنای واضح بوده است یا نه؟!

به معنای ساده تر اینکه وقتی اولین گلوله سرخ از کنار سرت رد می شود، اگر به سربازی برای مردمت، رهبرت و آئینت جانانه و بصیرانه معتقد نباشی؛ خواب پوتین های نو و هرچیزی شبیه این به کمکت نمی آید و با شلوار نجس! فرار می کنی به سمت کنج عافیتی که بیشتر دوستش داری.

 

پی نوشت: من کوچکی که به گفته حاج عبدالرضا میزان تعلقات مذهبی ام مشخص نیست، معنای حرفهایم را نمی فهمم، فقط ادعای ولایتمداری دارم، سنّم به خیلی چیزها قد نمی دهد و به کلی صفت دیگر هم آراسته ام؛ ضمن اینکه در سال 84 به احمدی نژاد رأی ندادم و از سال 85 می گفتم پایداران منحرف اند؛ یکسال است که درباره کاندیداتوری هاشمی، امکان پیروزی فتنه یا انحراف در این انتخابات و کلی رخدادهای دیگر که تحلیلش را زودتر از وقوع منتشر کرده ام... داد سخن دادم اما عددی از زعمای جبهه پایداری، جناح راست سنتی و هوادارانشان که به زعم آقاعبدالرضا هیچکدام از ضعفهای مرا ندارند و معنای آخرت را بیشتر می فهمند؛ نه تنها هیچیک از این حرفها را گوش نگرفتند بلکه غیر از اصلح بازی، تحویل انحراف، تحلیل غلط در زمینه اینکه فتنه و انحراف پیروز انتخابات نیستند! و زمینه سازی برای پیروزی اصلاح طلبان هیچ هنر دیگری ندارند.

خواستم بگویم مهم، تحلیل صحیح داشتن در عرصه سیاست ورزی شیعی است نه دعوا کردن درباره چیزهایی مثل اخلاص و سطح ولایتمداری و میزان مذهبی بودن. (که امیرالمومنین فرمود: نگاه کن ببین چه گفته شده است ، نگاه نكن ببين چه كسي اين را گفته است)

و یک حرف دیگر...

من با تمام چیزهایی که حاج عبدالرضا به من نسبت داده و نداده و ای بسا درست هم باشند (که دین ندارم و ولایت را نمی فهمم و گناهکارم و غیره) اما دفاع بصیرانه از ولایت فقیه، سپاه پاسداران، مردم عزیز و نظام مقدس جمهوری اسلامی را در تمام جبهه های امنیتی، سیاسی و فرهنگی و غیره یک وظیفه می دانم.

هر قیمتی هم می خواهد داشته باشد، داشته باشد.

و هرکه از ما نیست با ما نیاید...

والسلام.

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۲ساعت 23:14  توسط مسعود يارضوي