این روزها
درگاه: گاهی وقت ها، انقدر فکر توی ذهنم هست که اگر کسی در لحظه بپرسد "داری به چی فکر می کنی؟!"، یکی، دو ثانیه طول می کشد تا از بین فکرهای توی ذهنم، درخورترینش را برای وقت و لحظه انتخاب کنم و نامش ببرم.
این مقدمه لازم بود تا متوجه تر باشید چرا پاراگراف های اپیزودیک بعدی این شکلی اند؟!
***
_ تقریباً تمام قرض های کتاب نخوانی عمرم را این روزها پرداخته ام. آخرین ژان گولری هم که زدم، کتابی پیرامون خطبه فدکیه حضرت مادر(س) بود که در یک مسیر 400 کیلومتری و با نور موبایل خواندم و تمامش کردم.
_ یک دعایی توی ماه رمضان سفارش شده که باید بعد از تعقیبات نماز بخوانیمش.
خواستم بگویم غیر از "اهل قبور"! شامل تمام مفادّش هستم...
_ تحلیلم اینست که آشیخ حسن آقای روحانی عمراً و هرگز تعریف دقیقی را از "اعتدال" ارائه نخواهد کرد.
این دوستان ما از اول منظورشان میانه گیری بین حق و باطل! و تقسیم پستها بود و علی القاعده الآن به هیچ وجه نخواهند توانست معنای درستی که جامع و مانع و البته قابل اندازه گیری باشد را از اعتدال ارائه کنند. (ضمن اینکه خودشان هم خوبتر می دانند که در کنار عدم توانایی؛ این کار به نفعشان هم نیست)
اما یک وقت هم دیدی توبه کردند و کار خوب که همان ارائه تعریف خوب است را انجام دادند. این یعنی همان تغییر معروف زمین بازی!
_ خداحافظ مناجات شعبانیه (که با همه ناخوبی ام دوستت دارم)
_ نمی دانم چرا یک جماعتی گیر داده اند که به اسم مقدسات و این چیزها مثلاً نباید آقای فلانی را نقد کرد؟!
خب با این استدلال غلط که پس فردا خواهید و خواهند گفت: فلانی هم یادگار امام(ره) است و فلانی هم فرمانده شهدا و فلانی هم نخست وزیر امام(ره) و مرجع تقلید و هکذا...
و لابد انتظار ندارید که همینطور بنشینیم و نگاه کنیم که انقلابمان چطور دارد با اغلاط عده ای و روی دستهای فتنه و انحراف از دست می رود؟!
پ.ن: نقد ولی فقیه شامل چیزهایی که گفتم نیست. ساز و کار دیگری دارد و حدّ دیگری. برای عده ای مثل مراجع، شورای نگهبان و ... نیز نقد اشکالی ندارد اما حرمت ها باید حفظ شود.
_ وسط بیابان به لطف آقای فرهاد می ایستیم تا ستاره ها را تماشا کنیم.
دوستشان دارم ولی تکراری اند راستش...
شب های زیادی را غیر از نگاه کردن به آسمان کار دیگری نداشته ام.
_ "خاک های نرم کوشک" را خواندم.
شهید برونسی را با آن عکس معروفش کمابیش می شناختم و دوستش داشتم. ولی حالا حقیقت اینست که بیش از دوست داشتن، حسادت می کنم به این شهید عزیز.
خیلی حرف است که حضرت زینب(س) و حضرت عباس(ع) اینهمه هوای آدم را داشته باشند. مگر نه؟!
و یک سوال جالب... دقت کرده اید فرماندهان شهید لشکر خراسان (به از لشکر ثارالله خودمان نباشد) چقدر دوست داشتنی بوده اند؟! شوشتری، بابانظر، برونسی...
پ.ن: من حاج عبدالمسعود برونسی ام
_ زین خراب و اسب سرکش، یعنی دست و پایی که چند روز تمام زخم و زیلی است و درد می کند.
آه که گاهی "نشستن" چه مفهوم دردناکی می تواند، باشد.