معجزه دستهای سیدعلی اکبر صنعتی
استاد مسلم هنر مدرن در نقاشی و مجسمه سازی کلاسیک.
اینکه می گویم مدرن؛ در واقع نمی دانم که مرحوم صنعتی چه تأملاتی در مفاهیم هنر مدرن داشته و یا نگاهش به مبانی سنتی هنر چه بوده است؟ (آه از گمنامی این استاد فرزانه...)
همچنین خیالات هم نکنید که این نابغه هنرهای تجسمی، کارهایی به اسم مدرن! دارد که اگر ببینیدشان، متوجه قالبهایشان نمی شوید. نه!
منظورم از مدرن بودن آثار استاد، این است که مفاهیمی مثل حرکت، نور، فرم و ریتم را که هنر مدرن دارد توی باتلاقش دست و پا می زند، می شود به نحوی کاملاً بدیع (و به نظر من با تعریف درست) در آثار علی اکبرخان دید.
بگذریم...
"صنعتی" را نمی شود با مداد وصف کرد و نوشت.
راستش را بخواهید صنعتی را حتی نمی توان طرح زد. او را فقط باید دید. در تک به تک نقاشی ها و مجسمه هایش.
من حاضرم درباره فرشچیان و ایران درّودی و داوینچی حرف بزنم و از منظر خودم شرحشان بدهم ولی راستش برای استاد صنعتی، نوشتن به کار نمی آید.
او را باید وصف کرد... وسیع و تنها و سر به زیر و سخت شاید...
این مقدمه اما مطلع حرفی است که برای پیشنهاد دیدن یکی از بدایع هنری صنعتی گفتنش لازم بود.
"مونالیزا"ی داوینچی را دیده اید؟! همان پرتره ی زنی که صورتش خندان ولی چشمهایش غمگین است؟!
پربیننده ترین تابلوی جهان و یکی از آثار لئوناردو داوینچی که ده ها سال است ذهن ما متأخران هنر سنتی را به خودش و نحوه خلقش مشغول داشته...
مونالیزا یا "لبخند ژوکُند" تا حالا الهام بخش آثار زیادی در بین نقاشان پس از داوینچی بوده است و البته پر واضح آنکه لبخند مرموز این تابلوی 500 ساله و غمی که در چشم هایش وجود دارد؛ هیچگاه و هیچگاه در هیچ تابلوی دیگری و با هیچ رنگ و قلم مویی خلق و یا تکرار نشد.
اما من می خواهم، بگویم یک نفر بوده است که لبخند ژوکُند را یک بار دیگر خلق کرده است. مونالیزایی رازآمیزتر که اینبار لبخندش نه روی چوب سپیدار که بر روی سنگ حک شده است.
آن یک نفر "سیدعلی اکبرخان صنعتی" است.
استاد، تابلویی گمنام در موزه صنعتی کرمان دارد که با سنگ و هنر موزاییک، چهره مونالیزا را بازسازی کرده است.
قطعاتی از سنگ های نازک و برش خورده در رنگ های مختلف، یک به یک در کنار هم چیده شده اند و اگرچه باورناپذیر و موهوم ولی مونالیزایی سنگی و مسطح را خلق کرده اند.
عمیقتر و غمنگینتر و با شکوه تر.
نمی دانم واقعاً چقدر از آدمها وقتی این تابلوی استاد را دیده اند، لختی را کنارش به تأمل و تماشا ایستاده اند؟!
مونالیزای صنعتی سنگی است. با ظاهری سرد و رنگ هایی ظاهراً نامتجانس. ولی غم و لبخندش پرحرارت تر و مرموزتر از مونالیزای داوینچی است به نظر من.
می دانم باورش سخت است. ولی گاهی وقت ها در هنر نقاشی هست... تأکید می کنم که فقط گاهی وقت ها هست که اثر الهام گرفته شده از اثر اصلی زیباتر و بااحساس تر است.
قصه مونالیزای صنعتی و مونالیزای داوینچی هم همین است به نظر من.
البته اینکه چرا نقش علی اکبرخان از لبخند ژوکُند تا این اندازه گیراست؛ جوابی دارد قاعدتاً نیازمند تحقیقات بیشتر و درک بهتر بافتها و رنگ ها.
و خلاصه هرچه هست امیدوارم اگر روزی گذارتان به شهر پر ستاره کرمان افتاد، حتما از این تابلوی گمنام مرحوم استاد در موزه صنعتی دیدن کنید. (و البته قبل از آن هم امیدوارم لبخند ژوکُند را دقیق نگاه کرده باشید!)
خلاصه به نظر من، مانده است هنوز تا نسل ما و حتی نسل بعد از ما، علی اکبرخان صنعتی را بشناسد و هنرش را نیوش کند.
هنر صنعتی، اعم از تابلوها و مجسمه هایش، ناب است و جاری و معصوم و فریادگر درد که احساس تعهد را در انسان می دمد و چه وصفی از این بهتر که در تعریف هنر هم می شود، گفت: هنر یعنی بیان احساسی که ناب باشد و جاری و معصوم و فریادگر درد تا بتواند احساس تعهد را در انسان بدمد.
استاد صنعتی حالا بین ما نیست.
روزی که علی اکبرخان از میان ما دامن کشان پرکشید و رفت، قشنگترین تیتر را آن روزنامه ای زد که نوشته بود: "وداع با ترجمان زبان سنگ ها"
آن تیتر با تمام قشنگی اش، راست گفته بود یا کم گذاشته بود ولی استاد صنعتی ترجمان زبان هنری اصیل و نو بود.
هنری بدیع که اگرچه دیگر صنعتی در بین ما نیست که توضیحش بدهد و تبیینش کند اما دِینی که این مرد بزرگ بر گردن ما قدکشیده های مکتب هنرش دارد، ان شاء الله نخواهد گذاشت هنر صنعتی کم رنگ شود.
یاد و هنر"سیدعلی اکبر صنعتی" با هر آفرینش هنری متعهدانه ای ماناتر می شود...
بعدنویس: این لینکها را هم برای خوانش بهتر "سیدعلی اکبر صنعتی" پیشنهاد می کنم:
_هنرمندی که مجسمه هایش روح دارند
برچسبها: نقاشی