صندلی داغ
بخواهم از منِ این روزهایم یک سیگمای صادقانه (سرجمع!) بگیرم و یک وبلاگ تراپی درست و درمان داشته باشم، می شود همین عکسی که می بینید!

کلاژی از همه اشیای روی میزم که به هر مکافاتی بود سعی کردم به صورت ام پی تری بچینمشان کنار هم و یک جورهایی از فرمول احتمالی کشتی حضرت نوح(ع) هم استفاده کردم و از برخی حضّار تکراری روی میز فاکتور گرفتم.
راستش می خواستم همینجوری درباره "فردیّت" چیزهایی بنویسم ولی دیدم این عکس شاید ایده بهتری باشد.
عکسی که اگر نگویم همه اما قسمت عمده ای از اجزای این روزهای مرا به وضوح نشان می دهد.
که دارم چکار می کنم و اوقاتم را به چه چیزهایی اختصاص می دهم؟!
البته این عکس یک مزیّت عمده دیگر هم دارد و آن اینکه اگر کارکردهای اشیایش را بسط بدهید، می شود مساوی با اوقاتی که پشت میزم نیستم.
می گفتم...
یک جایی می خواندم به آدمی که مدعی شده بود بدون نوشابه و آب شنگولی و جمیع کارهای بی تربیتی، 120 سال عمر کرده است متلک انداخته بودند که خیرت سرت اصلاً اینهمه عمر بدون تفریح گذراندی که چه بشود خب؟!
خواستم بگویم این نتیجه گیری نامردیست که با دیدن عکس بالا فکر کنید من هم مثل همان آدمم و زندگی امثال ماها بی تفریح می گذرد.
اشیای روی میز همچنین توضیح خاصی هم ندارند.
غیر از اینکه عمده شان امانتی این و آنند، تیله ها دستاورد تلکه کردن آقای فرهاد هستند، رنگ صورتی هنوز هم دوست داشتنی است و حرف آخر اینکه به قول پدر جغرافیای ایران، باید بیش از آنکه کتاب می خوانید، فکر کنید.
نروید یک وقت مثلاً کتاب سرگذشت تروتسکی را بخوانید و بعد بدون تفکر، یکهو همه چیز را شکل بلشویک های لعین و آرمانهای شوروی در اکتبر 1917 ببینید!
کتاب خواندن وقتی قشنگ است که با تفکر و آنالیز همراه باشد.
داشت یادم می رفت... قدیم ها یک رسمی بین وبلاگنویس ها بود که یک کارهایی می کردند و بعد دومینو می دادند به دیگران که آنها هم همین کار را تکرار کنند.
من هم همین کاری را که در بالا می بینید (اعم از وسایل میز کار یا اشیای روزمره) را دومینو می دهم به وبلاگ های امیدِ حاج ابوالفضل، مهجورِ حاج احمد، تاسرنوشتِ اوس جواد، کتیبه زخمِ آقا مرتضا، کوچِ حسین الله، باغ اندیشهِ آقای شیرمحمدی، وقایع ابن محمودِ آقای الف و هنوزِ حمزه خان کیان.
باشد که صدای تیلیک! این دومینوی کوچک به گوش آقایان هم برسد و از لذت دید و بازدیدهای مجازی کیفور بشویم باز. مثل سال های گذشته...