بیم و امیدهای موج
اغراق نکرده باشم اگر! هنگام غواصی، «موج» و تکانهها و نوازشهای دلنیشنش را بیشتر از هرچیز دیگری توی دریا دوست دارم.
موجها مثل آدمهایند... گاهی آرام، گاه پرتلاطم، بعضی وقتها بیتفاوت و برای دقایقی هم اهل طنازی.
موج و رفتارهایش، یکی از اصلیترین چیزهاییست که هر غواصی باید به خوبی بشناسد.

حتی زیر دریا...! گاهی در عمق که هستی... یکباره واههای گرم میخورد به تنت و عبور میکند.
و البته این شاعرانگی در حالتی است که خوششانش باشی. بعضیوقتها همین واههی شاعرانه آن اندازه قوی است که همان زیر آب هم حتی با خودش بَرَت میدارد و میبرد.
میگویند اینها امواج زیر آب است.
اذعان میکنم که هیجانانگیزتر از این برای من نمیشود... حسّی شبیه سوار شدن روی دستهای باد و یا همان که در افسانهها گفتهاند: قالیچه پرنده! شاید هم حسّی شبیه مرگ!
همین جریان زیر آب اما گاهی تا آن اندازه قویتر میشود که جهت و عمق و سمت نور را هم فراموش میکنی... شروع میکنی به چرخیدن در همه سو و اگر به خودت بیایی، دقیقاً نمیدانی که در آن فراخنای تاریک و روشن، وارونهای یا ایستا و رو به کدامین سمت داری؟!
و این رخداد زیبای خطرناک، برای غواصهای بدون کپسول که ماندن زیر آب برایشان محدودیت ویژهای دارد، خطرناکتر محسوب میشود.
پ.ن: عکس بالا مربوط به یکی از روزهای آفتابی در کنار دکل نفتی جزیره قشم است که موجهای آرام تا میتوانستند خودشان را برای آدم لوس میکردند.
برای عکاسی از چندتا ماهی خوشرنگ چند بار را غوص کردم ولی آن پایین، از شما چه پنهان نور کم است و همیشه از شکارهای خوب برای عکاسی خبری نیست.
دست آخر، عکس خودِ خستهام را به جای ماهیها گرفتم :-)
و ایضاً خواستم بگویم، حضرت حافظ که میگوید «شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل»، یا موجها رو اصلاً نمیشناخته یا خیلی خیلی میشناخته! :-)
پ.ن دوم: از معجزات غواصي اسکين اين است که به لطف «لباس غواصي» و نبودن کپسول، حتي وقتي خسته هم هستي؛ ميتواني اندکي بيشتر توي دريا بماني و خستگيات را با معلق ماندن، دَر کني... بشرطها و شروطها البته!
برچسبها: غواصی اسکین, غواصی آزاد, خلیج فارس, عکاسی زیر آب