نگاه او
یا لطیف
به محمّد امام ...
نگاهش به آدم یاد می داد که می شود برای همیشه مهربان بود .
بی تکلف بود و پر از دانستن . آنقدر می دانست که به تمام سوالات کودکیم پاسخ می داد .
دستان پر مهربانیش بوی احساس می داد و چه قدر زیبا بود
وقتی که همین دستها را به سرم می کشید .
رنگها را نشانم می داد . خوب نگاه کن مسعود . رنگها در بهار لطیفند و در تابستان پر مایه .
وقتی با چوب دستی معروفش می نشست و می گفت : بچه ها مرا نقاشی کنید آنقدر دوست داشتنی می شد که حدّ و اندازه نداشت .
کودکی من با محمد امام استاد نقاشیم شکل می گیرد .
آبی تر از همیشه بمان ، دوستت دارم .
برچسبها: محمد امام, هنر
+ نوشته شده در جمعه بیست و چهارم شهریور ۱۳۸۵ساعت 19:59  توسط مسعود يارضوي
|