نقد فیلم رسوایی
مسعود دهنمکی فیلم ساخته است. رسوایی
پیشنویس: به نظر من، مردهای دنیا دو دستهاند. آنهایی که *تفنگ را و آنهایی که *زن زیبارو را انتخاب میکنند.
هیچکدام از این دو دسته شاید آدمهای چندان بد و چندان خوبی هم نباشند اما نکته آنجاست که این دو دسته بدترین و بهترینی دارد.
بهترینهایش آنهایی هستند که از زن زیبارو میگذرند و دل به تفنگها میبندند و بدترینها نیز آنهایند که دل از تفنگ میبرند و سر به عشق زن زیبارو میگذراند.
*که فرمود: حیات چیزی جز عقیده و جهاد نیست و باز هم فرمود این دنیا عروس هزار داماد است.
و آغاز...
"رسوایی" داستان روحانی نیک ضمیری به اسم حاج یوسف (با بازی اکبر عبدی) است که به قول ما چشمش باز است. و این چشم باز در کنار امتحان الهی قرار میگیرد و حاج یوسف را به وادی تعامل با "افسانه" که دختری ظاهراً بدنام (با بازی الناز شاکردوست) است، میکشاند.
داستان فیلم تا آن حد واضح هست که حتی با دیدن تیزر فیلم هم میشود پایان آن را حدس زد.
شنیدهام این روزها تمام بهبه و چهچههایی که از فیلم آقا مسعودمان به آسمان بلند شده است را. حتی باز هم شنیدهام که اکران فیلم را برای ائمه جمعه و جماعات کشور هم تدارک دیدهاند و از شما پنهان نباشد خبرهای محرمانه زیادی هم در این زمینه دارم که اشاره میکنند به اظهار نظرهای این و آن درباره فیلم.
اصلاً مایل نیستم برای نقدی که به "رسوایی" ده نمکی دارم درباره مقولات چندین بار گفته شدهای مثل چرایی بزک غلیظ تیپ افسانه و سناریوی ضعیف و قوی و از این دست بپردازم.
و باز هم مایل نبودم که در این وانفسایی که برای تنهایی غریب حسینیه امام خمینی(ره) استشمامش کردهام و به قدر تامّ و تمام وقتم را برای ادای تکلیف گرفته است؛ به چیز دیگری هم فکر کنم.
اما از باب زبان مشترکی که با مسعودآقای دهنمکی در وادی جنگ و جبهه تجربه کردهایم و اینکه جفتمان لابد و علیالقاعده میدانیم ماندن این انقلاب و نظام به قیمت ریخته شدن "خون" بوده است؛ احساس کردم که گفتن نقدها و حرفایم به "رسوایی" در پیشگاه مخاطبانی که من و عبور و رسوایی دهنمکی را میشناسند؛ یک ضرورت است.
و این، آن نقدها و حرفهاست که پیشاپیش اگر هُرمی و مهابتی در درون اپیزودیکشان جُستید؛ عذرخواهم و بویژه از مسعود دهنمکی عزیز.
اپیزود اول: به نظر من دهنمکی سالهاست! که در فیلمهایش تلاشی موهوم را در پیش گرفته است تا نسبتی هرچند نیمبند و منطقی بین "دنیا" و "جهاد" ایجاد کند.
این نسبت که نسبتی ملموستر از مثال زن زیبارو و تفنگ است، هرگز و هرگز با هم نمیسازد.
از قید "سالها" میگذرم و به رسوایی اشاره میکنم.
دهنمکی دخترکی را به تصویر میکشد که دست آخر هم رویش نمیشود به مخاطب بگوید این دختر بدکاره بود یا نبود.
شما اگر رسوایی را دیده باشید یا بعداً ببینید هیچگاه متوجه نخواهید شد که این زن بالاخره اهل فحشا و از این دست بوده است یا نه؟!
من این را عیب دهنمکی میدانم. عیبی که متأسفانه مثل خوره به جان عددی از آدمهای کشور ما افتاده است که به هر دلیلی مایلند برای جذب انسانها به اسلامی که میشناسند به دروغ هم متوسل شوند و نگویند، نمیشود توی آب بپری و خیس نشوی.
متوجهید؟! رویشان نمیشود مثلاً به برخی پسرهای بدحجابی که صبح تا شب توی ماهواره و فیلمهای هالیوودی میپلکند تشر بزنند که عموجانم، این کارها را که میکنی صبح فردا از میان لاتها و بیخانوادهها و معتادها سردرمیآوری. رو به فنا میروی و هیچ چیزی از تو نمیماند.
به جایش برعکس میکنند و با 4 تا خالی بندی به اسم اسلام و عرفان و غیره اینطور میگویند که نه...! کار بد بکنی، میتوانی عاقبت خوب هم داشته باشی!
صد البته یکی مثل من که گناهکارترین آدم روی زمین است؛ شاید به محبت خداوندی خیلی بیشتر از آنچه که بخشش تمام گناههای کوچک ما آدمها (به نسبت بزرگی حضرت دوست) را شامل میشود امیدوار باشد اما همین من گناهکار هم سزاوار نمیداند که بیاید و به اسم دفاع از اسلام و انقلاب و محبت لایزال خداوندی؛ به کسی یا کسانی اینطور بگوید که شرعیات و قانون نداشته باش ولی در عوضش با خدا رفیق باش!
دخترک بدنام فیلم دهنمکی دست آخر نه به نماز و روزه و شرعیاتی که شرط لازم برای ورود به وادی محبت خداوندی است، میرسد که به وادی "رفاقت" میرسد.
و این در حالی است که علما و اعاظم ما خیلی پیش از این نیز فرمودهاند که اول شریعت و بعد طریقت.
و بگذریم از اینکه شریعت "حاج یوسف" دهنمکی هم باد میدهد که در ادامه به آن خواهم پرداخت.
خلاصه آنکه احساسم این است مسعودآقای قصه ما تلاش کرده است به هر صورت ممکن این پالس را به جماعت مانتوپوش و ابرو برداشته و غیره (اعم از دختر و پسر!) بدهد که تفکر ماهایی که ریش روی صورتهایمان داریم و فرزند جهاد هستیم؛ آنطورهایی هم که فکر میکنید نیست. ما جماعت "ده نمکیّون" را بینید... به این مهربانی...!
میخواهم بگویم این نسبتی که ده نمکی میخواهد به ضرب و زور سنبه ایجادش کند؛ ایجاد شدنی نیست. نه از اسلام ماتیک مالیده آنها حنظله غسیل الملائکه ما درمیآید نه انشاءالله از اسلام ما؛ آدمهایی مثل افسانه خانم قصه دهنمکی.
طرفه آنکه یادم نمیرود این عمل زیبای امام جمعه شهرمان را که سر نماز جماعت وقتی که دید دختر خانمی با حجاب نه چندان مناسب برای پرسش مسئلهای به سمت ایشان میآید؛ اینطور گفت که حجابتان را درست کنید و بعد بیایید.
اپیزود دوم: حاج یوسف فیلم رسوایی درواقع و بر اساس آنچه که در بالا توضیح دادم احتمالاً خود "مسعود دهنمکی" و همان "منِ خویشتن" اوست.
این حاج یوسفی "دهنمکی"! که از نظر آقا مسعود ما عارف بالله است و پیرو طریقت مرحوم دولابی و امام راحل و از این دست اما گویا یادش رفته است این ضربالمثل اصولی را که: "اِتّقوا من مواضع التّهم"!
این آقای حاج یوسف توی مبانی دینش نخوانده است که پیامبر خدا(ص) حتی در جایی که با همسرش بود و عدهای نمیشناختند همسر ایشان را؛ جلو میرفت و خود و نسبت همسریاش را به آنها معرفی میکرد؟!
حاج یوسف دهنمکی چشمش باز است؛ اهل جبهه و جنگ و انقلاب اسلامی هم هست گویا اما حواسش نیست که شیخ شهر ما بلد است چگونه منبر یک آدم مست بشود؛ به زنی بدکاره کمک کند؛ هوادار انسانهای مذنب هم باشد اما "رسوا" نشود.
دهنمکی این روزها مینشیند و برمیخیزد و اینطور میگوید که این قصه، قصه فلان عارف شهر ماست.
راست هم میگوید بندهی خدا. من به شما میگویم تهمت "همجنسبازی" و "زنای محصن" هم به عددی از اولیای خدا زدهاند... همانطور که پاراگراف ماقبل از این هم متضمن مثالهایی واقعی بود!
اما نکته در قسمت دوم ماجراست و جایی که دهنمکی به آن اشاره نمیکند.
و آن اینکه این عرفا و خصّیصین هیچگاه به معنای اینکه نتوانند عفیف بودن خود را اثبات کنند، رسوا نشدند.
گوشتان را جلوتر بیاورید... شما هم اگر رسوایی را ببینید دست آخر نمیفهمید که حاج یوسف "دهنمکی" و "افسانه خانم" هم بعله یا نابعله...!!! (یا مثلاً بعد از پایان فیلم بعله یا نابعله!!!)
میخواهم بگویم شیخ ماجرای دهنمکی سادهترین اصل شریعتخواهی و طریقتجویی را هم رعایت نکرده است.
او شب و شبهایی را با زنی نامحرم در خانه میگذارند. توی ماشین اهل ظاهراً گناه مینشیند و به مقصد نامعلوم میرود و به دخترکان بزک کرده هم گاهی متلکی میاندازد و قص علی هذا...
آخر کجای اسلام و آیین این حاج یوسف چشمباز! را باید و میتوان باور کرد؟!
ما هکذا الظن...
دهنمکی عزیز روحانیای را به تصویر میکشد و اینطور برای مخاطبهایش روایت میکند که این روحانی روشن ضمیر! اگرچه گاهی شیرجه میزند توی استخر ولی اصلاً خیس نشده است.
نه آقای دهنمکی. بد و غیر واقعی خودِ احتمالیتان را تصویر کردهاید.
تفکر شخصیتان و هرکس که به این تفکر (پلی به سمت زن زیباروی دنیا) معتقد است به خودش ربط دارد ولی نه به ما گفتهاند که از این راه هم میتوانید، بروید و نه این راه عقلی و شرعی است.
آقای دهنمکی عزیزم. میدانم و بسیار دیدهایم که جوانان اینچنینی بعضاً دلی هم به محبت شیوخ چون "حاجیوسفی" میبندند. ولی نتیجه، آن ضریح امامزادهای که در پایان فیلم و در بکگراند عبدی و شاکردوست به تصویر میکشید، نیست بلکه چیزی دیگر است... چه اینکه خود هم لابد اذعان دارید که انسانی که از طریق شرع به خدای مهربانش نرسد در طریقت نیز به جایی نخواهد رسید؛ (اگر نگوییم به کلالانعام، بل هم اضل میرسد!)
اپیزود سوم: "رسوایی" مسعود دهنمکی از برای شفا یک آدم دینمدار خوب هم ندارد.
آدم با دیدن فیلم او یاد انیمیشین خانواده سیمپسونها میافتد که همه آدمهای آمریکایی یک شهر جمع میشدند تا یک خانواده را به آتش بکشند.
مریدهای حاج یوسف دهنمکی به درد آبکشی حوض هم نمیخورند چه رسد به فهم معنایی در حوزه طریقت.
و آدمهای جامعه و بازار فیلم دهنمکی هم ربطی به واقعیت امت شهید پرور جمهوری اسلامی ایران ندارند.
مشتی دنیازدهی هیز! و البته کم شعور، که فقط به صرف دیدن یک جفت کفش پاشنه بلند در اتاق حاج یوسف، دل از او میکنند و یا با شنفتن احتمال بدکارگی یک زن؛ میروند تا خانه را هم بر سر او خراب کنند.
آدمهایی که در تمام روز دنبال شهوت خودشان (اعم از حلال و حراماند) و کاری به خیر و شرّ دنیا ندارند.
پناه میبرم به خدا از اینکه تربیت اینچنین جامعهای اسلحه را به دست امثال "مسعود یارضوی" و "مسعود دهنمکی" داده باشد.
نه آقای دهنمکی عزیزم.
نه شما در چنین جامعه شهوت زدهی بیبصیرتی زیست میکنید، نه من و نه ما.
جامعه ما اگر اینچنین بود که شما تصویر کردهاید؛ پس لابد میپذیرید که حاج یوسفتان هم باید از مریخ آمده باشد!
دهنمکی جامعهای نسیان زده را در فیلمش نشان میدهد که آدم خوب مورد ادعایش شاید (غیر از شخصیتهای اصلی فیلم) پیرمرد لحاف دوز و بیخاصیتی است که کاری به خیر و شر دنیا ندارد و بقیه الا و لابد مشتی هستند که ذکر خیرشان! را در بالاتر خواندید.
واقعا آیا جامعه ما این است؟ پس جوانهای خوبش کجایند؟! بسیجیهایش کجایند؟ مردهایش چه؟
نشاید در جادهای که به سمت زن زیباروی دنیا ره میسپاریم آنها را جا گذاشته باشیم!
و از سوی دیگر آیا دهنمکی روزی خواهد پذیرفت که با این تصویرسازی به برخی جوانهای عزیز ولی گاهی فراموشکاری هم که فعلاً دلی در گرو شرعیات ندارند ظلم کرده و واقعیت را نگفته است؟!
اپیزود آخر: آقای دهنمکی عزیزم، این حرفهای مفت را بیشتر از خیلیها بلدم که "حالا نقاط مثبتش را هم ببینید"، "اینهمه سیاهنمایی نکنید"، و ...
حرف من و شما که تفنگ را خوب میشناسیم این باید باشد که حالا که هر فیلمی علاوه بر پیام اصلیاش، دو تا سه پیام پررنگ دیگر هم دارد؛ عباسوکیلی بگویید؛ پیام اصلی فیلمتان غیر از چیزهایی است که گفتهام؟!
اسلامی که امثال من و شما را به خطهای مقدم مبارزه کشاند و همچنان میکشاند البته و صد البته رئوفترین آیین در مواجهه با انسانهای مذنب و گمراه است اما نه به تعریفی که شما گفتهاید.
اسلام و جامعه ما دست آخر شرع و عرف و قانون و دین را به همه توصیه میکند و از همه میخواهد.
و مایی هم که فرزند تیربارهایی خستهایم؛ صد البته عددی نیستیم که به کسی توصیهای داشته باشیم؛ اما آنقدر که حاج یوسفهایمان را میشناسیم، مرام و مسلکشان چیزی غیر از پافشاری بر شرعیات و همه (ونه فقط یک قسمت) دین خدا نیست.
دینی و آیینی که دست آخر لبخند و حلاوت رضایت الهی را به دل بندگان ریزان میکند و آنها را به ساحت دین میکشاند نه اینکه به رفاقتی بسنده کند و توجیهکننده هر عمل غیر منطقی باشد.
پانویس:
بدیها و درشتیهای متن را ببخشید.
در حین نوشتن سراسر این نقد ظاهراً سینمایی، دستهایم میلرزید و مثل همیشههای استرسی که گاه میافتد به جانم؛ صداهایی میشنیدم.
و نم اشکی که باز هم مهم نیست.
از زمانی که رمان "قیدار" رضا امیرخانی را خواندم و نقد کردم؛ در تحلیلهای خودم میدانستم که این مرام و مسلک غلط (طریقت با شریعت نیمبند) هواداران دیگری هم در عرصه فرهنگ و هنر خواهد یافت. +
اما بضاعت من هم همین است که میبینید و مابقی شاید تکلیف شمایان باشد.
و غصه هم که مال مرد است... نیست؟!
سخت است برای من درباره چیزی که ندای بهبه و چهچه همهجانبه برایش بلند است پرچم "نه" را بلند کنم.
"باکی نیست" ولی این باکی نبودن ناقض سختیهای آن تنها بودن هم نیست.
نه منتظر لایکهایتان میمانم و نه چشمهایم به در کامنتخانه این وبلاگ سفید خواهد شد که احیاناً کسی بیاید و تعریفی بکند.
یادم نمیآید در انتهای هیچ عملیاتی شنیده باشم کسی بگوید: "خدا قوت"...
میفهمید حرفهایم را...؟!
برچسبها: ده نمکی, رسوایی, نقد, فیلم