عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

ميان‌تيترهاي انتخاباتي

درباره نسبت اغتشاش و منحرفين

از دو سال قبل تاكنون است كه دائم درباره نسبت مرتبط اغتشاش و حلقه انحرافي سخن‌هاي مختلفي را گفته و نوشته‌ام. اين لينك‌ها را ببينيد: + + +

با اينكه خيلي دير اما الحمدالله مسرورم كه قبل از وقوع حادثه، از زبان چهره‌ها و برخي خواص كشور مي‌شنوم كه درباره "خطر تشويش اذهان عمومي" و "خطر اغتشاش منحرفين" سخناني مي‌گويند و اين ماجراي مهم را تحليل مي‌كنند.

و اين هم كه چرا از دو سال قبل معلوم بود منحرفين به اغتشاش و تشويش اذهان عمومي براي به خيابان كشاندن مردم فكر مي‌كنند، بماند براي فرصتي ديگر.

پ.ن: البته براي بار چندم بايد گفت كه آنها هيچگاه نخواهند توانست حركاتي به قوت فتنه‌گران سال 88 را رقم بزنند.


معناي تغيير زمين بازي براي آقاي هاشمي

از آنجا كه از يكسال قبل در تحليل‌هايم به اين نكته اشاره كرده‌ام كه آقاي هاشمي، امام زمان انتخابات است و قطعاً بعنوان كانديدا ظهور خواهد كرد مگر آنكه زمين بازي عوض شود؛ احساس كردم بايد درباره تغيير زمين بازي هم نكاتي را بگويم.

تغيير زمين بازي مي‌تواند اين انگاره‌ها باشد:

يكم: نكاتي از پرونده مهدي هاشمي بروز كند كه شوراي نگهبان از تأييد صلاحيت آقاي هاشمي معذور شود.

دوم: مقام معظم رهبري در حالتي احتمالي موضعي بگيرند مبني بر اينكه آقاي هاشمي كانديدا نشود بهتر است و در ادامه آقاي هاشمي هم به اين نظر مقام معظم رهبري احترام بگذارد و كانديدا نشود.

سوم: تصميم اتفاقي آيت‌الله با دلايلي مثل يقظه دروني، كشف حتميت در زمينه شكست در انتخابات، دلسردي از اصلاح‌طلبان و ... كه بعيدترين حالت همين است.

و غيره‌اي كه مجال گفتنشان نيست... اما الحال كه هيچكدام از اين حالت‌ها علي‌الظاهر رخ نداده‌اند و آقاي هاشمي نخستين كانديداي 80 ساله ايران خواهند بود!


چرا بيشتر درباره پايداران و آقاي هاشمي صحبت مي‌كنم؟!

در مظان اين سؤال قرار گرفته‌ام كه چرا بيشتر از جريان پايداراي و آقاي هاشمي صحبت مي‌كنم و مي‌نويسم.

پاسخ آنكه نه همه پايداران را منحرف مي‌دانم و نه آقاي هاشمي را فتنه‌گر، اما...

اما نتيجه بازي اين دو جريان را صريحاً به نفع انحراف و فتنه مي‌دانم. (كما اينكه فقط اگر ويكي‌پديا را هم بخوانيد، درمي‌يابيد كه فتنه و انحراف جز در دامن اين دو جريان نبود كه نضج گرفتند و تقويت شدند) و از سوي ديگر ضعف‌هاي دو جريان اشاره شده را بسيار تا بسيار خطرناك و غير قابل گذشت مي‌دانم.

و لذاست كه با توجه به اين مقولات؛ تكليف شرعي و انقلابي خودم را محاجّه با اين دو جريان و آشكارسازي اهداف آنها براي مردم (اعم از خواص و عوام) مي‌دانم.


اشتباه استراتژيك رسانه‌هاي اصولگرا در زمينه كانديداتوري آقاي هاشمي

متأسفانه بايد اذعان كنم كه رسانه‌هاي اصولگرا پس از اشتباه فاحششان در زمينه بي‌اعتنايي به احتمال كانديداتوري آقاي هاشمي، اكنون نيز به اشتباه فاحش ديگري روي آورده‌اند و آن بحث‌هاي بي‌فايده درباره درصد احتمال كانديداتوري آيت‌الله است. (مثل اين گزارش خوب اما دير!)

اين در حاليستكه معتقدم الان ديگر كار از كار گذشته است و بجاي بحث‌ها و گزارش‌هاي صدمن يك غاز در اين باره؛ بايد به ضرورت‌هاي نيامدن آقاي هاشمي به عرصه انتخابات و ضعف‌هاي گفتماني ايشان كه خطرناك هم هستند اشاره كرد.


درباره نسبتي كه با سردار قاليباف دارم

من و آقاي قاليباف غير از نسبت فرماندهي كه ايشان زماني بر گردن بنده داشته‌اند و با هم در چند عمليات مشترك در شرق كشور شركت كرديم و غير از رأيي كه در سال 84 به ايشان دادم؛ ديگر هيچ نسبت خاصي با هم نداريم.

شنيده‌ام و مي‌دانم كه عددي از مخاطبانم مرا به اين متهم مي‌كنند كه طرفدار رأي‌آوري ايشانم.

اين در حالي است كه اولاً، بالله و تالله تاكنون نظري نداشته‌ام كه چه كسي رأي بياورد بهتر است و ثانياً آنها كه نظري از سر شتابزدگي در اين زمينه داده‌اند حتماً اين مطلب بنده را كه يكسال قبل در نقد سردار قاليباف نگاشته شد، نخوانده‌اند!

فرماندهان خوبم را هنوز هم دوست دارم اما بحث انتخابات و رياست جمهوري بحث ديگري است؛ ضمن اينكه وظيفه خودم را در انتخاباتي آتي محاجّه با فتنه و انحراف مي‌دانم نه تلاش براي رأي‌آوري يك كانديداي خاص.


برچسب‌ها: سياست, انتخابات, تحليل
+ نوشته شده در  پنجشنبه پنجم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 14:57  توسط مسعود يارضوي  |