عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

حرف‌هاي رهبر و آن سه گروه

به نام خداوند رحمان و با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد


_ حرف‌هاي اخير حضرت آقا در جمع همافرها به نظر من جاي تأمل خيلي زيادي از سوي همه ما دارد.

جاي تأمل بيشتر از اين لحاظ كه اين حرفهاي مهم در يك بزنگاه مهم ايراد شدند و مقام معظم رهبري طبق معمول با يك تيزبيني و تفرّس خردمندانه،‌ خط مشي هايي را براي همه ترسيم كردند كه به نظر من اگر هر يك از ما به فراخور وظيفه اي كه داريم به آنها عمل نكنيم؛‌ دورنماي شرايط كشور در قسمت‌هايي با چالش مواجه خواهد شد.

از آن "همه"‌اي كه در بالا توضيح دادم؛ اشاره به سه طيف به نظرم ضروري است:


اول: دولت

مقام معظم رهبري در صحبت‌هاي ديروزشان به نظر من ابعاد ديگري از بحث سابوتاژ اقتصادي را مورد اشاره قرار دادند و به دولتي‌ها با كنايه گفتند كه تحريم‌ها يك تئاتر مضحك است و "راه حل مشكلات اقتصاد،‌ برطرف كردن تحريم نيست"

البته همه ما مي‌دانيم كه به هر حال بخش كوچكي از مشكلات هم به توطئه‌هاي خارجي مربوط است ولي به هر حال جان كلام رهبر اين است كه مواظب باشيد موازنه تحليلي ماجرا به سمت با اهميت‌تر بودن تئاتر تحريم‌ها خم نشود.

همچنين معظم‌له در صحبت‌هاي خود مقولات مهمي را هم پيرامون بحث "سازش" مطرح كردند كه به نظر من گزينه بسيار مهم و قابل توجهي براي دولت است.

دقت شود كه كسي معتقد نيست كه خداي نكرده دولت معتقد به سازش! است.

خير! بحث اصلي ما و البته جان كلام حضرت آقا ماجراي "تحليلهاي غلط" است كه ممكن است سبب شود تا افرادي، به موافقتنامه‌هاي مقطعي و نشستن پاي ميز مذاكره با غرب؛ بيش از اندازه دلخوش كنند و اين دلخوش كردن يقيناً ثمرات تلخي خواهد داشت. (كما اينكه در ماجراي اقدامات نابجاي نيويورك و بيانيه اقدام مشترك ژنو داشت!)


دوم: جبهه پايداري

بحث مهم ديگري كه در بيانات رهبر معظم انقلاب، مايلم آنرا مورد اشاره قرار بدهم بحث اشاره رهبر به منتقدان است.

و البته از اين حيث هم به جبهه پايداري اشاره مي‌كنم چون افراد وابسته به طيف مذكور، بدترين حمايت‌ها را در اوان كار و ايضاً بدترين انتقادها را در روزهاي كنوني از دولت مطرح كرده‌اند.

حضرت آقا در صحبت‌هاي خود در جمع همافرها ضمن برشمردن مؤكداتي پيرامون رفتار منتقدان و دولت،‌ اين جمله را به كار بردند كه "همه ملاحظه‌ي يكديگر را بكنند"

منهاي اينكه من اساساً معتقد هستم شناخت انتقاد منصفانه از غير منصفانه تقريباً غير ممكن و مثل تلاش براي شناخت سطح ولايتمداري افراد! است؛ (مگر اينكه افراد خودشان اعتراف كنند و يا اينكه انتقاد و ولايتمداري آنها توسط اهل فن شناخته شده و داراي سابقه درست در شناخت مورد مناقشه قرار گيرد) اما با اين وجود پيدا كردن درك از مقوله‌اي به نام "ملاحظه‌ي يكديگر" كار چندان سختي نيست.

در واقع با عنايت به مؤكدات رهبري، ما همانگونه كه از دولت انتظار نداريم كه به منتقدان برخي اقدامات خود بگويد:‌"كم سواد"، از جبهه پايداري هم انتظار نداريم كه يكهو به صحنه بيايد و به برخي از اقدامات و گفته‌هاي دولتي‌ها نسبت "سازش" و يا "دروغ" بدهد.

دقت شود كه جبهه پايداري تا همين چند وقت قبل معتقد بود دولتي بر سر كار آمده كه مجبور است هواي خط رهبري را داشته باشد و ولايتمداري آقاي روحاني بيشتر از قاليباف است و غيره... اما اكنون به صحنه آمده و انتقاداتش را با اين جملات ناخوب به زبان مي‌آورد كه به نظر من هر دو غلط است.

ضمن اينكه بايد توجه داشت كه فرض بر اينكه جبهه پايداري در جايي هم انتقاد درستي دارد؛ بايد آنرا با كلمات درستي بيان كند و ماجراي مشهور "بفرما و بنشين"! را رعايت كند نه اينكه يك روز بگويد ما اگر روحاني را مي‌شناختيم به او رأي مي‌داديم! و يا "روحاني هيچوقت دچار افراط نمي‌شود!" و روز ديگر هم به صحنه بيايد و صريحاً به دولتي كه قرار است 4 سال بر مسند امور باشد، بگويد دروغگو! و يا بياييد، ببينيم شما بي‌سواديد يا ما؟! +


و سوم: جنبش دانشجويي و آقاي دكتر زيباكلام

حوالي شش ماه قبل بود كه در تحليلي متذكر شدم به نظر من افكار دكتر مطهري و دكتر زيباكلام وارد مرحله‌اي شده است كه بايد فعالان سياسي و رسانه‌ها آنها را بصورت جدي نقد كنند.

دقت شود كه من از آنهايي نيستم كه علي مطهري را بي بصيرت مي‌دانند و يا معتقدند كه حرف‌هاي صادق زيباكلام جواب ندارد!

خير! من معتقدم كه سطح بصيرت آدم‌ها را با دماسنج اين و آن نمي‌شود اندازه گرفت و همچنين هر حرفي ولو فحش و ناسزا هم جواب مستدل و منطقي دارد (و براي همين از دولت ناراحتم كه براي انتقادها شرط منصفانه بودن! گذاشته است) و در عين حال هم اعتقاد دارم كه فعالان سياسي،‌ رسانه‌ها و جنبش دانشجويي بايد بتوانند در لحظه، خطراتي كه در ظرفيت فراگيري قرار مي‌گيرند را رصد و نسبت به پاسخگويي به آنها اقدام كنند.

به هر حال و بخواهيم يا نخواهيم،‌ امثال آقاي زيباكلام هم اكنون به نوعي مرجع اجتماعي محسوب مي‌شوند،‌ تريبون دارند و البته گاهي هم حرف‌هاي الجزيره! را بلغور مي‌كنند.

بگذريم...

مقام معظم رهبري در جمع همافرها بر اين نكته هم تأكيد كردند كه: "دستگاه‌هاي تبليغاتي قدرتهاي مداخله‌گر ميكوشند با طرح اين ادعا كه استقلال با پيشرفت كشور منافات دارد، حس استقلال را در ملت‌ها تضعيف كنند. اين حرف كاملاً غلط و ساخته و پرداخته قدرت‌هاي مداخله‌گر را برخي در داخل كشورها از جمله كشور ما پخش مي‌كنند."

اين همان ماجراي "آيا چرخش همزمان سانتريفيوژها و چرخ زندگي مردم ممكن است يا خير؟" و همان ماجراي "تأكيدات دائم آقاي زيباكلام و برخي دوستان اصلاح‌طلبشان بر اين كه داشتن انرژي هسته‌اي چه خاصيتي براي ما دارد؟!" است.

ماجرايي كه البته فكر مي‌كنم اگر مخاطب من بوده باشيد،‌ سه سال قبل هم در وبلاگ عبور ديديد كه رصد اين راهبرد شوم كار ممكني بود. 

راهبرد شومي كه البته سه سال بعد يعني همين چند وقت قبل مشخص شد كه جماعتي از اصلاح‌طلبان هم قصد دارند آنرا در دستور كار قرار بدهند و نامه آقاي زيباكلام به آقاي شريعتمداري مهر تأييد را بر اين تحليل زد. +

ببينيد عزيزان من، اشكالي ندارد كه آقاي زيباكلام نظري بر خلاف نظر مقام معظم رهبري دارد. (البته من الحاح بر نظر غلط در مقابل نظر ولي فقيه را داراي اشكال مي‌دانم)

اما اشكال خطرناك‌تر از آنجا آغاز مي‌شود كه برخي حرف‌هاي بد در جامعه پاسخ داده نمي‌شوند و يا در موقعي كه بايد مورد پاسخگويي قرار نمي‌گيرند.

حرف من اين است كه جنبش دانشجويي و برخي خواص و رسانه‌هاي ما بايد در اين مسئله تفقه و تفكر كنند كه چطور مي‌شود امري كه از سه سال قبل هم حتي قابل تشيخص و رصد و پيگيري بود؛ آنقدر مورد بي تفاوتي قرار مي‌گيرد كه حالا مقام معظم رهبري مجبور مي‌شود و بيايد فقط در گام اول نسبت به آن ايراد اشكال كند.


و حرف آخر:

صداي بسيجي‌ها هنوز هم از پشت خاكريز به گوش مي‌رسد.

او خواهد آمد، بايد رفت...


برچسب‌ها: سياست, تحليل
+ نوشته شده در  یکشنبه بیستم بهمن ۱۳۹۲ساعت 9:24  توسط مسعود يارضوي  | 

ما،‌ ظريف و آن عده از چپ و راست

_ پنج ماه قبل بود كه در تحليلي كوتاه و روي همين وبلاگ درباره موضع پرابهام دولت آقاي روحاني پيرامون بحران سوريه نوشتم:‌

"آقای روحانی مشخص کنند اینکه دائم درباره سوریه می گویند: راه حل سیاسی، راه حل سیاسی؛ منظورشان چیست؟ یعنی اینکه بشّار و سران تروریست ها با هم بنشینند سر میز گفتگو؟! یا نه! منظورشان این است که سردار سلیمانی و حسن نصرالله بساط کمک های علنی و غیر علنی شان را از سوریه جمع کنند تا راه سیاست باز شود؟! آقای روحانی منظورشان را بگویند"!

و البته از همان ابتداي روي كار آمدن دولت يازدهم نيز لابد خوانده‌ايد كه عرض كردم اين دولت،‌ دولت خون دل خوردن‌هاي ما در عرصه سياست خارجي خواهد بود.

از تحليل 5 ماه قبل من گذشت تا اينكه يكي از رسانه‌ها؛ امروز (يكشنبه) متن سوال و جواب خبرنگار العربيه با آقاي ظريف را در حاشيه اجلاس اخير داووس منتشر كرده است:

"آیا از حزب‌الله می‌خواهید که نیروهای خود را از سوریه خارج کند؟

ظریفمن از همه نیروهای خارجی می خواهم از سوریه خارج شوند..."

حالا متوجه شديد رفقاي خوبم چرا دائماً با مقوله "راه حل سياسي سوريه!" كه توسط آقاي روحاني و آقاي ظريف تبليغ مي‌شود؛ مخالف بودم؟

آن نگرش غلط به بيان اين حرف‌هاي غلط منجر مي‌شود كه وزير خارجه ما بيايد و بي هيچ دغدغه‌اي! به يك رسانه سعودي بگويد كه بچه‌هاي حزب‌الله بايد از سوريه بروند. و البته كنايه‌اش هم به حاج قاسم و سپاه و بسيجي‌هاي عزيزي است كه دارند اين روزها در سوريه و براي دفاع از مقدسات شيعه؛‌ مثل گل، پر پر مي‌شوند.

و اينكه چرا مي‌گويم "بي‌دغدغه"! به اين دليل است كه امثال آقاي ظريف، دغدغه‌و چالشي در قبال اين صحبتهايشان ندارند چون عده‌اي نمي‌خواهند حرف‌ها و تحليلهاي امثال ما در جامعه شنيده شود.

راست‌هاي آن عده به ما مي‌گويند بي‌دين و كم‌فهم و ناحرفه‌اي و چپ‌هايشان هم كه تكليفشان مشخص است!

آنها با تحليل درست مخالفند چون اولا راه شنفته شدن لاطائلاتشان را در وادي سياست و فرهنگ و غيره مي‌بندد و ثانياً به اين دليل كه نان شبهه‌ناكشان آجر مي‌شود.

و براي همين است كه "انزوا" را براي امثال ما مي‌خواهند.

همانطور كه در ماجراي تحريم‌ها،‌ فتنه آينده،‌ احتمال پيروزي آقاي هاشمي و آژيتاتورهايش در انتخابات 92، فتنه اقتصادي حلقه انحراف، و غيره انزوا را براي ما خواستند.

با اينهمه ولي راه همانست كه بود...

آقايان ظريف و سريع‌القلم و ساير رفقايشان هم خيالشان راحت. ما بچه‌هاي باادبي هستيم كه البته به جنگيدن و كلاش و برف و سرما و انزوا عادت داريم. و اين يعني اينكه تا ما هستيم؛ خواب‌هاي آنها تعبير نمي‌شود.

ما هنوز هم با افتخار،‌هركاري كه بتوانيم براي شيعيان و مردم سوريه و خود سوريه به عنوان بخشي از محور مقاومت مي‌كنيم و نمي‌گذاريم راه اعتقادي امام روح‌الله(ره) در صدور انقلاب حتي كمرنگ بشود.

و بخدا قسم كه از سيدعلي خامنه‌اي دست برنمي‌داريم.


پ.ن: مخاطب اگر بوده باشيد؛‌ در جريان من و تحليل‌هايم هم هستيد لابد؟!

اين چند خط آخر را كه نوشتم از سر خوشحالي از تحقق يك تحليل ديگر نبود. از سر درد و البته اهميت موضوع سوريه و حزب‌الله بود.

كلاً اهل اين نيستم كه به بهانه ديگران از خودم حرف بزنم و اساساً حرف چنداني هم از خودم ندارم كه بزنم ولي احساس كردم اين چند خط لازم است تا شناسنامه حرفهايم درباره گذشته و آينده خوانا باشد براي همه. هم براي آقاي ظريف و هم براي شما كه مخاطب‌هاي خوب اين وبلاگ هستيد.


برچسب‌ها: تحليل, سياست
+ نوشته شده در  یکشنبه ششم بهمن ۱۳۹۲ساعت 10:58  توسط مسعود يارضوي  | 

نگراني

_ اين خيلي خوب است كه داريم كم‌كم صداهايي را از لابه‌لاي رسانه‌هاي كشور مي‌شنويم كه نسبت به ناآرامي اقتصادي در كشور اوكراين حساس شده‌اند. اما به نظر من هنوز براي بسياري از خواص و جنبش دانشجويي جا نيافتاده كه اين حادثه قرار است به عنوان يك مدل و البته با فورمتي متفاوت، براي ايران ما هم پياده سازي شود.

چرا و چگونه‌اش را قبلاً در يادداشتهايم خوانده‌ايد و از باب تأكيد هم عرض مي‌كنم كه تلاش دشمنان براي اين پروژه ناآرام سازي اقتصادي مدتهاست كه در دور و اطراف ما آغاز شده است.

عزيزان من،‌ اينكه اين روزها زيادتر مي‌شنويد از "تحريم‌ها"،‌ از "سياست درهاي باز"، از "آنهايي كه نمي‌خواهند تحريم‌ها لغو شوند!"، از "موانع مذاكرات و لغو تحريم‌ها!" و ... اينها همه يعني اينكه خوانش دقيق محتواي عكس بالا! كه فقط يك كادر از همه حقايق اين روزهاي شهر كي‌اِف و اغتشاش اقتصادي آن است؛ براي تك تك ما يك ضرورت مهم محسوب مي‌شود.

پ.ن: اين روزها چقدر بايد براي همه دعا كنيم... براي خودمان،‌ براي كشورمان، براي سوريه، براي حزب‌الله،‌ براي آينده‌مان،‌ براي نطنز و فوردو و اراكمان، براي كوثر و براي رهبرمان... و براي تكسوار حجاز(عج)...

*عكس از الجزيره


برچسب‌ها: سياست, تحليل
+ نوشته شده در  شنبه پنجم بهمن ۱۳۹۲ساعت 12:48  توسط مسعود يارضوي  | 

گردنه‌اي خطرناكتر از "انتخابات آزاد"

_ چه بازي بدي را آغاز كرده است آقاي هاشمي...

همينكه دائما در صحبت‌هايش از اين مي‌گويد كه آمدن يا نيامدنش منوط به "رضايت رهبري" و "خواست مردم" است.

از قيد خواست مردم مي‌گذرم كه يك ركب سياسي بيشتر نيست و منظور آيت‌الله هم از خواست مردم؛ درخواست‌هاي همين گروه‌هاي موافقي است كه دائم مي‌كشانند پيش ايشان و نيز شنفتن تحليل‌هاي آقايان عليخاني و رجايي و علي‌عسگري و منتجب‌نيا براي تشويق ايشان است.

حرف اساسي‌ام درباره تأكيدات آيت‌الله بر مقوله "رضايت رهبري" است.

با اين حرف آقاي هاشمي؛ فرض ساده‌مان اين مي‌شود كه اگر ايشان نيايد يعني رهبري اجازه نداده‌اند و اگر هم بيايد يعني كانديداي مورد اشاره رهبري است.

در هر دو حالتش هم رهبري مظلوم نظام است كه در محاصره قرار مي‌گيرد. (حالا شايد متوجه‌تر شده باشيد چرا اينهمه مي‌گفتم براي حضرت آقا دعا كنيد!)

بخواهم صريح‌تر حرف بزنم اين مي‌شود كه آقاي هاشمي دارد به شدت "جوانانه" بازي مي‌كند و براي گفتن اين حرفش هم در روز قيامت مؤاخذه خواهد شد.

يعني وقتي عقل محض، ايشان را به واسطه‌ي اين حرف مؤاخذه مي‌كند؛ پاسخ‌خواهي در قيامت كبري هم لاجرم در پرونده ايشان و به اين واسطه قيد خواهد شد.

ايشان در آستانه 80 سالگي و به جاي آنكه در پيچ تاريخي در كنار جمهوري اسلامي و رهبري مظلوم آن باشد؛ دارد مثل جوان‌هاي ميدان نديده حرفي را مي‌زند و براي موفقيتش در انتخابات پازلي را مي‌چيند كه حتي ساير كانديداها هم عموماً حاضر به اين طرز بازي و هزينه‌كردن از رهبري نظام نبوده و نيستند.

البته از كسي كه تمام طول روزهايش را در خوانش تحليل‌هاي روزنامه شرق و صادق زيباكلام و آقاي مهدي هاشمي مي‌گذراند؛ شنفتن چنين حرف‌هايي بعيد نبوده و نيست.

ولي الحق و الانصاف از آن هاشمي يار امام و انقلاب كه زنده مانده بود چون نهضت زنده است هم شنفتن اين حرف‌ها و بولينگ بازي با آبروي نظام بعيد بود و هست.

طرفه هم آنست كه آقاي اكبر هاشمي بهرماني(رفسنجاني) تصميمش را براي رياست جمهوري و كانديدا شدن، خيلي وقت است كه گرفته و اين رفتار جوان‌سرانه براي بالابردن احتمال پيروزي در انتخابات به هيچ‌وجه در شأن ايشان نيست.

با اين اوصاف اما مي‌خواهم در اين زمينه به يك مسئله مهم اشاره كنم و نيك مي‌دانم كه حضرت آيت‌الله؛ اين حرف‌ها را هم علاوه بر نوشته‌هاي قبلي‌ام خواهد خواند.

عرضم اين است كه من اصلاً تصور اين را ندارم كه مقام معظم رهبري در اين بازي كه شما به راه انداخته‌ايد؛ چگونه مهره‌چيني خواهند كرد؛ اما اين را مي‌دانم كه برنده بازي ايشان هستند نه شما.

شما مي‌دانيد كه اين تحليل من نه از سر ارادت به معظم‌له كه از سر نشانه‌هاييست كه ديده و مي‌بينم.

شما قبلاً هم با اينكه فكرش را نمي‌كرديد؛ اما حمايت‌هاي مصلحت‌آميز رهبري از رئيس جمهور كنوني را در خطبه‌هاي نماز جمعه ديديد و دانستيد كه رهبر براي ماندن اين نظام؛ چه كارها كه نمي‌كند (حتي اگر به قيمت مظلوميتش تا هميشه تمام شود)

حضرت مستطاب، آقاي هاشمي عزيز، خواستم بگويم اگرچه ذهن من واقعاً نمي‌تواند نحوه برخورد مقام معظم رهبري با اين حرف ناصحيح شما را در تفرّس خود ببيند اما فقط اين فرض را مي‌خواهم در محضر شما در نظر بگيرم كه اگر رهبر انقلاب در پيشگاه مردم پيرامون اشاره‌هاي بد شما به منوط بودن كانديداتوري‌تان به اجازه ايشان؛ صحبت كنند چه اتفاقي برايتان خواهد افتاد؟!

آيا قبول مي‌كنيد كه همانند پروژه "انتخابات آزاد" باز هم اين شما هستيد كه يك نمره منفي ديگر را در كارنامه خود دريافت خواهيد كرد؛ همانگونه كه در جريان آن حمايت مصلحت‌انديشانه از احمدي‌نژاد و در خطبه هاي نماز جمعه،‌ پاسخ پيش‌بيني‌هاي مشهورتان را دريافت كرديد؟ (چه اينكه خودتان مي‌دانيد رهبر انقلاب از شما هم به مسئله انحراف آگاه‌تر و پيش‌بين‌تر بوده‌اند!)

رياست محترم مجمع تشخيص مصلحت نظام؛ نيك مي‌پذيريد كه با عنايت به صحبت‌هاي قبلي‌ام؛ اين نوشتار را نيز از سر ارادتي كه به جنابتان به عنوان يار ديرين امام راحل دارم، در پيشگاه قضاوت مخاطبان قرار مي‌دهم اما خاضعانه از شما مي‌خواهم كه اگر اين نوشتار را خوانديد يا به نظرتان رساندند؛ حتماً در فرجام شوم اين بازي خطرناك انديشه كنيد و كاري نكنيد كه غير از مخاطره‌اي كه براي گرفتن رأي از مردم با آن روبه‌رو هستيد؛ خود را با مخاطرات ديگري مثل پاسخگويي در يوم‌التغابن، بي‌وفايي به سيدعلي‌آقاي خامنه‌اي كه قول داده بوديد در كنارش بايستيد و يا خطر شكستي دوباره در تقابل با مصالح انقلاب و تدابير رهبري نظام روبه‌رو نكنيد.

باشد كه از اين بازي خطرناك دست برداريد.


پ.ن: ببينيد آقا را به كجا رسانده‌اند كه معظم‌له در حرف‌هايشان به صراحت از اين مي‌گويند كه "بعد از اين هم" عده‌اي كه مي‌خواهند نگذارند انتخابات به موقع برگزار شود؛‌ در توطئه‌شان ناكام خواهند ماند.

اينها همه از هداياي پايداران رياست جمهوري است كه از اصلاح‌طلبان هم بدترند. همانطور كه انحراف از فتنه خطرناك‌تر است.

براي آقا دعا كنيد...



برچسب‌ها: سياست, انتخابات, تحلیل
+ نوشته شده در  دوشنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 16:32  توسط مسعود يارضوي  | 

ميان‌تيترهاي انتخاباتي

درباره نسبت اغتشاش و منحرفين

از دو سال قبل تاكنون است كه دائم درباره نسبت مرتبط اغتشاش و حلقه انحرافي سخن‌هاي مختلفي را گفته و نوشته‌ام. اين لينك‌ها را ببينيد: + + +

با اينكه خيلي دير اما الحمدالله مسرورم كه قبل از وقوع حادثه، از زبان چهره‌ها و برخي خواص كشور مي‌شنوم كه درباره "خطر تشويش اذهان عمومي" و "خطر اغتشاش منحرفين" سخناني مي‌گويند و اين ماجراي مهم را تحليل مي‌كنند.

و اين هم كه چرا از دو سال قبل معلوم بود منحرفين به اغتشاش و تشويش اذهان عمومي براي به خيابان كشاندن مردم فكر مي‌كنند، بماند براي فرصتي ديگر.

پ.ن: البته براي بار چندم بايد گفت كه آنها هيچگاه نخواهند توانست حركاتي به قوت فتنه‌گران سال 88 را رقم بزنند.


معناي تغيير زمين بازي براي آقاي هاشمي

از آنجا كه از يكسال قبل در تحليل‌هايم به اين نكته اشاره كرده‌ام كه آقاي هاشمي، امام زمان انتخابات است و قطعاً بعنوان كانديدا ظهور خواهد كرد مگر آنكه زمين بازي عوض شود؛ احساس كردم بايد درباره تغيير زمين بازي هم نكاتي را بگويم.

تغيير زمين بازي مي‌تواند اين انگاره‌ها باشد:

يكم: نكاتي از پرونده مهدي هاشمي بروز كند كه شوراي نگهبان از تأييد صلاحيت آقاي هاشمي معذور شود.

دوم: مقام معظم رهبري در حالتي احتمالي موضعي بگيرند مبني بر اينكه آقاي هاشمي كانديدا نشود بهتر است و در ادامه آقاي هاشمي هم به اين نظر مقام معظم رهبري احترام بگذارد و كانديدا نشود.

سوم: تصميم اتفاقي آيت‌الله با دلايلي مثل يقظه دروني، كشف حتميت در زمينه شكست در انتخابات، دلسردي از اصلاح‌طلبان و ... كه بعيدترين حالت همين است.

و غيره‌اي كه مجال گفتنشان نيست... اما الحال كه هيچكدام از اين حالت‌ها علي‌الظاهر رخ نداده‌اند و آقاي هاشمي نخستين كانديداي 80 ساله ايران خواهند بود!


چرا بيشتر درباره پايداران و آقاي هاشمي صحبت مي‌كنم؟!

در مظان اين سؤال قرار گرفته‌ام كه چرا بيشتر از جريان پايداراي و آقاي هاشمي صحبت مي‌كنم و مي‌نويسم.

پاسخ آنكه نه همه پايداران را منحرف مي‌دانم و نه آقاي هاشمي را فتنه‌گر، اما...

اما نتيجه بازي اين دو جريان را صريحاً به نفع انحراف و فتنه مي‌دانم. (كما اينكه فقط اگر ويكي‌پديا را هم بخوانيد، درمي‌يابيد كه فتنه و انحراف جز در دامن اين دو جريان نبود كه نضج گرفتند و تقويت شدند) و از سوي ديگر ضعف‌هاي دو جريان اشاره شده را بسيار تا بسيار خطرناك و غير قابل گذشت مي‌دانم.

و لذاست كه با توجه به اين مقولات؛ تكليف شرعي و انقلابي خودم را محاجّه با اين دو جريان و آشكارسازي اهداف آنها براي مردم (اعم از خواص و عوام) مي‌دانم.


اشتباه استراتژيك رسانه‌هاي اصولگرا در زمينه كانديداتوري آقاي هاشمي

متأسفانه بايد اذعان كنم كه رسانه‌هاي اصولگرا پس از اشتباه فاحششان در زمينه بي‌اعتنايي به احتمال كانديداتوري آقاي هاشمي، اكنون نيز به اشتباه فاحش ديگري روي آورده‌اند و آن بحث‌هاي بي‌فايده درباره درصد احتمال كانديداتوري آيت‌الله است. (مثل اين گزارش خوب اما دير!)

اين در حاليستكه معتقدم الان ديگر كار از كار گذشته است و بجاي بحث‌ها و گزارش‌هاي صدمن يك غاز در اين باره؛ بايد به ضرورت‌هاي نيامدن آقاي هاشمي به عرصه انتخابات و ضعف‌هاي گفتماني ايشان كه خطرناك هم هستند اشاره كرد.


درباره نسبتي كه با سردار قاليباف دارم

من و آقاي قاليباف غير از نسبت فرماندهي كه ايشان زماني بر گردن بنده داشته‌اند و با هم در چند عمليات مشترك در شرق كشور شركت كرديم و غير از رأيي كه در سال 84 به ايشان دادم؛ ديگر هيچ نسبت خاصي با هم نداريم.

شنيده‌ام و مي‌دانم كه عددي از مخاطبانم مرا به اين متهم مي‌كنند كه طرفدار رأي‌آوري ايشانم.

اين در حالي است كه اولاً، بالله و تالله تاكنون نظري نداشته‌ام كه چه كسي رأي بياورد بهتر است و ثانياً آنها كه نظري از سر شتابزدگي در اين زمينه داده‌اند حتماً اين مطلب بنده را كه يكسال قبل در نقد سردار قاليباف نگاشته شد، نخوانده‌اند!

فرماندهان خوبم را هنوز هم دوست دارم اما بحث انتخابات و رياست جمهوري بحث ديگري است؛ ضمن اينكه وظيفه خودم را در انتخاباتي آتي محاجّه با فتنه و انحراف مي‌دانم نه تلاش براي رأي‌آوري يك كانديداي خاص.


برچسب‌ها: سياست, انتخابات, تحليل
+ نوشته شده در  پنجشنبه پنجم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 14:57  توسط مسعود يارضوي  | 

گزارش به مردم(انتخابات)ــ 2

ــ به عقیده من آقای هاشمی طی یکسال گذشته طوری بازی کرده است که هم‌اکنون برای اصلاحات‌طلبان و عده دیگری تبدیل شده است به "امام زمان انتخابات"!

شرایط جبهه اصلاحات، ورشکستگان سیاسی سال 88 و مخالفین اصولگرایی را اگر درست رصد کنید، خواهید فهمید که این امام زمان تشبیهی برای چینش آخرین پازل حرکتی خود چاره‌ای غیر از ظهور در انتخابات خرداد 92 و کاندیداتوری در آن ندارد، مگر اینکه زمین بازی عوض شود.

و یک نکته: کاندیداتوری آقای هاشمی به معنای ژوراسیک و بازگشت دوباره همه بازیگران سریال تلخی است که در دوران حکومت تکنوکرات‌ها و بعد اصلاح‌طلب‌ها و البته دو فتنه سال‌های 78 و 88 نام‌هایشان به چشم‌تان خورده است.

علاقه‌ای به ضربه خوردن آقای هاشمی ندارم اما امیدوارم حال که ایشان تصمیم قطعی برای آمدن گرفته‌اند و منتظر چینش نهایی زمین بازی هستند؛ فضای آرای مردم بگونه‌ای تغییر کند که فهم عمومی بیش از این افزایش یابد و مردم به دست خود یک ترمیدور و بازگشت تلخ به گذشته را رقم نزنند.


ــ تا روزی که جبهه پایداری رسماً کاندیدایش را معرفی نکند معلوم نیست که دکتر جلیلی، اصلح مورد اشاره آنها خواهد بود یا دکتر لنکرانی؟!

اما اشاره‌ی من در اینجا به دکتر جلیلی است و نکاتی در رابطه با ایشان.

دکتر جلیلی انسان خوبی است و من هم بالشخصه ایشان را به دلایل مختلفی دوست دارم. (و به گواه این پست که دو سال قبل نوشته‌ام + )

اما نه دوست داشتن من و نه علاقه اجباری هیچیک از اعضای جبهه پایداری نباید سبب بشود که دکتر جلیلی به احساساتی ناصحیح درباره خود برسد.

اگر در جلسات دکتر جلیلی با پایداران برای کاندیداتوری؛ هیچ منتقدی حضور نداشته (که نداشته) تقریباً شک ندارم که اتفاقات بدی خواهد افتاد.

نمی‌شود شما بنشینید در صدر مجلس و چندتا مکلّا و معمم اصلح‌باز داد سخن بدهند که تو اصلح زمانه‌ای، تو رئیس العلمایی، تو مالک اشتری، تو... و بعد هم هیچ اتفاق بدی نیافتد!

هرکس در این شرایط (زیست بدون منتقد) باشد به ناکجا خواهد رفت همچنانکه احمدی‌نژاد رفت.

و نکته دوم. رئیس جمهور باید رجلی با سابقه سیاست و دیانت آشکار باشد. دکتر جلیلی آیا قبول دارند که غیر از سابقه "مهربان بودن"! بیشتر یک رجل هسته‌ای هستند تا یک رجل سیاسی و مذهبی؟! از سوی دیگر تیمش و آدمهایش کیانند؟! و مهمتر از همه اینکه در مقابل انحرافات بارز و البته خیلی خطرناک پایداران موضعشان چیست؟! (موضعی که البته وقتی با آنها بر سر میز جلسه مشترک می‌نشیند؛ ناگفته پیداست که چه مزاجی دارد!)

تمام این واضحات و نکات و سوالات سبب می‌شود که امیدوار باشم دکتر جلیلی وزن خودشان را به صورتی صحیح تحلیل کنند و ان‌شاء‌الله افسار شتر ریاست جمهوری را بر پشت آن بیاندازند و این ناقه را واگذارند.

شتر خطرناکی همچون ناقه جمل که البته هدی آنرا هم پایداران می‌خوانند. واویلا...


ــ شاید هنوز هم دیر نشده باشد. اما وای از فتنه سکوت خواص در قبال فتنه و انحراف که ما را به سمت صفین برده است.

این را به‌وضوح دریافته‌ام که کار ملک و مملکت اسلامی فقط با سخنرانی‌های گاه و بیگاه خواص پیش نمی‌رود. ساحت افکار عمومی باید بر مسند قضاوت محاجّه افکار مختلف با یکدیگر بنشیند و از این تلاقی، درست و غلط را فهم کند. (و صد البته این معنا منهای اعتقاد خطرناک پایداران است که اصلح را فقط در کلام بزرگان اهل عرفان می‌جویند. و از نتیجه به دست آمده در گذشته هم عبرتی نمی‌گیرند)

به سخن دیگر باید با گفتمان وحدت ملی آقای هاشمی و گفتمان به انحراف رسیده پایداران مناظراتی سخت و نفسگیر برگزار شود تا افکار عمومی و مردم خود به قضاوت بنشینند که دو جماعت گفته شده چه در چنته دارند.

التجاء هاشمیّون به پروژه "دیدید گفتیم" و صحبت‌های انحرافی پایداریّون باید با منطقی صحیح پاسخ گفته شود.

و در این میان نه باید اسیر بازی‌های کودکانه سمپات‌های آقای هاشمی شد نه اسیر فرافکنی‌ها و تهمت‌های جبهه پایداران به صدر تا ذیل نظام. (چه اینکه خودشان هم می‌گویند همه مستعد فتنه و انحراف‌اند غیر از ما!)

باید با این دو گفتمان خطرناک مناظره شود. امری که آن را بر عهده جنبش دانشجویی، صدا و سیما و تشکل‌های سیاسی ـ مذهبی در استان‌های کشور می‌دانم.

شاید هنوز دیر نشده باشد.


ــ و آه از مظلومیت آن یک نفر...

که چندسال است فریادش درباره تشکیل کرسی‌های آزاداندیشی و مطالباتش از خواص بر زمین مانده است.

گناه او چیست که عمده‌ای از خواص کنونی تنزّه طلب‌اند و بی‌میل به نقد کامل گفتمان‌های سیاسی؟!

و گناهش چیست وقتی برخی از خواص دارای اشتباهات واضح و امتحان پس‌داده‌های رد شده همچنان دم از احساس تکلیف و گفتمان انقلاب اسلامی! می‌زنند در حالی که امر رهبر را بر زمین گذاشته‌اند و فقط به حجله نشینی با عروس ریاست جمهوری می‌اندیشند؟!

برای آقا دعا کنید...


پ.ن: نه در مقام توصیه هستم و نه مخاطبان این وبلاگ مرا به نوشتن افراط‌گونه در زمینه ارادتمندی به انسان‌ها می‌شناسند. اما به هر دینی که مسلمانید برای این آقای مظلوم دعا کنید.

شنیده‌ام دعای "الهی عظم البلاء..." خوبست. کوتاه هم هست.

نذر صلوات هم خوب است.

تا می‌توانید آقا را دعا کنید.

باشد که همگی در زمره یاوران ولی فقیه زمانه ثبت شویم.


برچسب‌ها: انتخابات, تحليل, سياست
+ نوشته شده در  شنبه سی و یکم فروردین ۱۳۹۲ساعت 16:1  توسط مسعود يارضوي  | 

گزارش به مردم(انتخابات)ــ 1

مي‌شود براي هركدام از تحليل‌هايي كه در ادامه مي‌خوانيد، توضيحات مبسوط‌تري ارائه كرد. دلايل را برشمرد و با كلامي مطوّل، انتظار بيشتري درباره اين داشت كه مخاطبان با اصل معناي مورد اشاره همگام شوند.

اما به خودم و مخاطب‌هايم كه نگاه مي‌كنم، درمي‌يابم كه همين تك اشاره‌ها هم كافيست.

پس همين جملات كوتاه مي‌شود قراري كه من و شما و انقلاب اسلامي داريم براي اداي تكليف.

***

_ اصلاح‌طلبان به اجماعي كه انتظارش را داشتند؛ از يكسال قبل رسيده‌اند و تحليل من مي‌گويد از يكي دو هفته آينده نيز پروژه "راضي‌سازي"! آقاي هاشمي براي كانديداتوري در انتخابات توسط جماعت اصلاح‌طلب كليد خواهد خورد.

آنها راهي غير از كانديداتوري آقاي هاشمي ندارند و از يكسال قبل معتقد بودم كه آقاي هاشمي اگر زمين بازي عوض نشود حتما كانديداي انتخابات است. قضاياي آقاي خاتمي و جهانگيري و عارف و نجفي هم چيزي غير از يك عمليات فريب نيست.

خنده‌دار آنكه عده‌اي به اين استناد مي‌كنند كه آقاي هاشمي گفته است: "نمي‌آيم"...

جواب ساده‌اش اين است كه اولا كه ايشان همواره به شرطها و شروطها گفته است، نمي‌آيم و ثانياً به نظر من آقاي هاشمي بگويد، نمي‌آيم هم نبايد به حرفش اعتماد كرد. ايشان سال 84 هم رسماً گفته بود: نمي‌آيد!

سياسيون و خواصي هم كه هيچوقت حاضر به پذيرش حتي احتمال كانديداتوري آقاي هاشمي نشدند به نظر من بايد در مشي و مرام فكر و ساختار تحليلشان يك بازنگري اساسي داشته باشند.


_ "در پيروي از رهبري بايد خود را فدا و فنا كنيم"... اين جمله "غلط" را كسي بيان كرده كه شيرازي است و اگر دكتر جليلي كانديدا نشود؛ احتمالا از جانب جبهه پايداري بعنوان "اصلح"! هم معرفي خواهد شد!

حرفهاي آقا هنوز يادمان نرفته كه سال‌ها قبل خطاب به اظهار نظر مهندس باهنر كه گفته بود "ذوب در ولايت"!، فرموده بودند اين حرف غلط است و همه بايد ذوب در اسلام باشيم.

و اين جمله ايشان را در مراسم سان ارتش كه "نگوييد جانم فداي رهبر؛ بگوييد جانم فداي اسلام."

جبهه پايداري از اين غلط‌اندازي‌هايي كه به اسم گفتمان اصلح! به خورد مخاطبانش مي‌دهد كم ندارد.

جبهه پايداري ضد ولايت فقيه نيست اما ولايتمداري‌ مورد اشاره‌شان دچار اشكال است. از همان سال 84. از همان وقتي كه انتخابشان را به رهبري و حزب‌الله و امام زمان(عج) ربط دادند. از همان وقتي كه دولت در مقابل مراجع مي‌ايستاد و از همان وقتي كه اعضاي كنوني جبهه پايداري در مقابل ماجراي دوستي با مردم اسرائيل سكوت كردند.


_ تعدد كانديداهاي اصولگرا در اين دوره به اين دليل است كه عددي از آقايان در سراشيب سنّي قرار دارند و انتخابات رياست جمهوري سال 92 در واقع آخرين عرصه‌‌اي است كه مي‌توانند در آن به متاع رياست جمهوري برسند. و لذاست كه طاقت از كف گذاشته و به اسم احساس تكليف و مبارزه با شرايط بد اقتصادي و ... به صحنه آمده‌اند كه شايد كلاهي براي خود بدوزند. (البته ماجراي عرض اندام و فرار از كماي سياسي و يك چندتايي احساس تكليف واقعي هم هست احياناً)

اعتقاد دارم كه اين بازي بد، نتيجه خوبي خواهد داشت و آن بالا رفتن بصيرت همگان به سبب نگاه به جوان‌سري‌هاي يك عده رجل سياسي رأي نياور! است.

نكته آنكه در ميان حضّار اشاره شده، چند نفرشان تا حالا عمل قلب باز داشته و يا دچار حملات قلبي! شده‌اند، چند نفرشان در انتخابات مجلس هم رأي نياورده‌اند، چند نفرشان تجربه شكست در انتخابات رياست جمهوري را دارند و... فكر مي‌كنم واضح است كه درگير بازي چندتا پيرمرد هم شده‌ايم كه به لطف بيت‌المال، فكر مي‌كنند اندازه جوان‌هاي 30 ساله انرژي دارند و استثنايي هستند.

اميدوارم نتيجه انتخابات با رأي خوب مردم؛ بهينه باشد. ان‌شاء‌الله


_ جبهه پايداري اغلاط زيادي دارد.

منطق اول: اصلاح‌طلبان فتنه را تحويل اين كشور دادند و براي هميشه بايد پاسخگو باشند. و جبهه پايداري هم انحرافي را تحويل داد كه از فتنه خطرناك‌تر است اما ظاهراً جبهه اشاره شده خود را پاسخگو نمي‌داند.

منطق دوم: جبهه پايداري كه مدعاي گفتمان دارد چرا پس از سوم تير بوجود نيامد؟ چرا پس از بسيجي خوانده شدن مرحوم كردان بوجود نيامد؟ چرا در مقابل طرح دوستي با مردم اسرائيل و موضع احمدي نژاد كه "مشايي حرف دولت را مي‌زند" بوجود نيامد؟ چرا در مقابل ادا و اصول‌هاي حلقه انحراف در مقوله ظهور و انسان و مخالفت با مراجع تقليد بوجود نيامد؟!

منطق سوم: عددي از اعضاي مؤثر جبهه پايداري نسبت به مقولات ديني و سياسي نگرش "اِخباري مسلك" دارند. به اين معنا كه فقط نصّ كلام ولي فقيه را مي‌فهمند و اساساً كاري به معنا ندارند(و رسماً به اين معنا افتخار هم مي‌كنند) و لذا همواره نتايج غلطي از سخنان ولي فقيه مي‌گيرند. آنها متوجه نيستند كه وقتي حضرت آقا مي‌فرمايند هيچكس براي من آقاي هاشمي نمي‌شود و يا ايشان ركن ركين نظام است و يا تعاريف متعددي كه از خاتمي بعمل آوردند تماماً با منطقي بود كه بعدها در حمايت از احمدي نژاد هم مبناي تعريف و تحسين‌ها بود.

چه اينكه مي‌پذيريد هيچ عقل محضي نيست كه بخواهد فردي كه قرار است در بهترين حالت فقط 8 سال رئيس يك قبيله باشد را بعنوان نادر دوران و اولين و آخرين معرفي كند. (كار غلطي كه عددي از مبرّزين جبهه پايداري انجامش دادند) چه رسد به ولي فقيه كه بارها فرموده است از تمام دولت‌ها و تمام رئيس جمهورها حمايت مي‌كند.

جبهه پايداري وقتي در مقابل اين سه گزاره، پاسخي منطقي ارائه كرد آنگاه است كه مي‌توان فهميد آنها از تكه‌هاي خراب گفتمانشان عبور كرده‌اند.


_ عده‌اي در دولت هنوز هم دارند نان تحليل غلط كساني را مي‌خورند كه فكر مي‌كنند حلقه انحراف از هوش سرشاري برخوردار است.

كساني كه مي‌خواهند با وعده يارانه چند صد هزار توماني و همايش چند ده هزاري نفري و نمايش افتضاح ختم چاوز براي كانديدايشان رأي بگيرند، باهوش‌اند به نظر شما؟!

تخفيف هم كه بدهيم اندازه اشقيايي مثل كروبي مي‌فهمند نه بيشتر.

رأي هم نمي‌آورند. خواه با ثمره هاشمي بيايند، خواه با مشايي و خواه با هركس ديگري.

در اين ميان اگر به اغتشاش و قانون شكني هم فكر مي‌كنند (كه مي‌كنند) بايد بدانند كه كاري از پيش نخواهند برد و اين حرف هم نه يك شعار كه يك منطق صحيح و قابل اثبات است.

آنها تبديل به عبرت ديگران خواهند شد.


_شرايط كنوني كشور و رخدادهايي كه در بيرون از مرزها در حال رخداد است؛ تماماً رنج رد شدن ما از يك "پيچ تاريخي" بزرگ است.

پيچي استراتژيك كه به فضل الهي و با بصيرت مردم از آن به سلامت عبور خواهيم كرد. نكته اما آنكه اين عبور هزينه‌هايي دارد كه يكي از آن هزينه‌ها، نبرد خواص در فتنه صفين و مظلوميت‌هايي است كه بر ولي فقيه عارض مي‌شود.

يك نكته را مي‌خواهيد بهتان بگويم؟!

تمام سوء مديريت‌هاي داخلي، فشارهاي تغيير شكل يافته خارجي، صحبت‌هاي 5+1 در مذاكرات هسته‌اي، شيطنت‌هاي سياسي جريان فتنه و حلقه انحراف و تلاش‌هاي اپوزيسيون فرهنگي در مقطع كنوني، فقط يك نقطه كانوني را هدف گرفته‌اند و آن مقام معظم رهبري بعنوان اسّ اساس مانايي جمهوري اسلامي ايران است.

اين نكته را از سر ارادت به حضرت آقا بيان نكردم.

نيك كه بنگريد، درخواهيد يافت كه رخدادهاي تقريباً يك دهه اخير، ما و دشمنان انقلاب اسلامي را به نقطه‌اي رسانده كه از نظر ما جنگ بدر است و از نظر آنها نقطه رهايي براي حمله همه‌جانبه به ايران اسلامي.

اينكه برنده اين بازي چه كسي است را صبح نبرد و آنسوي گذر ما از پيچ تاريخي اشاره شده مشخص خواهد كرد.

طرفه آنكه نشانه‌هاي پيروزي ما و شكست آنها هويدا شده است و ما نيز تا رمق و بصيرت داشته باشيم؛ هواخواه سيدعلي خامنه‌اي هستيم.

اليس الصبح بقريب...؟!


برچسب‌ها: سياست, انتخابات, تحليل
+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و ششم فروردین ۱۳۹۲ساعت 12:9  توسط مسعود يارضوي  |