حرفهاي رهبر و آن سه گروه
به نام خداوند رحمان و با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد
_ حرفهاي اخير حضرت آقا در جمع همافرها به نظر من جاي تأمل خيلي زيادي از سوي همه ما دارد.
جاي تأمل بيشتر از اين لحاظ كه اين حرفهاي مهم در يك بزنگاه مهم ايراد شدند و مقام معظم رهبري طبق معمول با يك تيزبيني و تفرّس خردمندانه، خط مشي هايي را براي همه ترسيم كردند كه به نظر من اگر هر يك از ما به فراخور وظيفه اي كه داريم به آنها عمل نكنيم؛ دورنماي شرايط كشور در قسمتهايي با چالش مواجه خواهد شد.
از آن "همه"اي كه در بالا توضيح دادم؛ اشاره به سه طيف به نظرم ضروري است:
اول: دولت
مقام معظم رهبري در صحبتهاي ديروزشان به نظر من ابعاد ديگري از بحث سابوتاژ اقتصادي را مورد اشاره قرار دادند و به دولتيها با كنايه گفتند كه تحريمها يك تئاتر مضحك است و "راه حل مشكلات اقتصاد، برطرف كردن تحريم نيست"
البته همه ما ميدانيم كه به هر حال بخش كوچكي از مشكلات هم به توطئههاي خارجي مربوط است ولي به هر حال جان كلام رهبر اين است كه مواظب باشيد موازنه تحليلي ماجرا به سمت با اهميتتر بودن تئاتر تحريمها خم نشود.
همچنين معظمله در صحبتهاي خود مقولات مهمي را هم پيرامون بحث "سازش" مطرح كردند كه به نظر من گزينه بسيار مهم و قابل توجهي براي دولت است.
دقت شود كه كسي معتقد نيست كه خداي نكرده دولت معتقد به سازش! است.
خير! بحث اصلي ما و البته جان كلام حضرت آقا ماجراي "تحليلهاي غلط" است كه ممكن است سبب شود تا افرادي، به موافقتنامههاي مقطعي و نشستن پاي ميز مذاكره با غرب؛ بيش از اندازه دلخوش كنند و اين دلخوش كردن يقيناً ثمرات تلخي خواهد داشت. (كما اينكه در ماجراي اقدامات نابجاي نيويورك و بيانيه اقدام مشترك ژنو داشت!)
دوم: جبهه پايداري
بحث مهم ديگري كه در بيانات رهبر معظم انقلاب، مايلم آنرا مورد اشاره قرار بدهم بحث اشاره رهبر به منتقدان است.
و البته از اين حيث هم به جبهه پايداري اشاره ميكنم چون افراد وابسته به طيف مذكور، بدترين حمايتها را در اوان كار و ايضاً بدترين انتقادها را در روزهاي كنوني از دولت مطرح كردهاند.
حضرت آقا در صحبتهاي خود در جمع همافرها ضمن برشمردن مؤكداتي پيرامون رفتار منتقدان و دولت، اين جمله را به كار بردند كه "همه ملاحظهي يكديگر را بكنند"
منهاي اينكه من اساساً معتقد هستم شناخت انتقاد منصفانه از غير منصفانه تقريباً غير ممكن و مثل تلاش براي شناخت سطح ولايتمداري افراد! است؛ (مگر اينكه افراد خودشان اعتراف كنند و يا اينكه انتقاد و ولايتمداري آنها توسط اهل فن شناخته شده و داراي سابقه درست در شناخت مورد مناقشه قرار گيرد) اما با اين وجود پيدا كردن درك از مقولهاي به نام "ملاحظهي يكديگر" كار چندان سختي نيست.
در واقع با عنايت به مؤكدات رهبري، ما همانگونه كه از دولت انتظار نداريم كه به منتقدان برخي اقدامات خود بگويد:"كم سواد"، از جبهه پايداري هم انتظار نداريم كه يكهو به صحنه بيايد و به برخي از اقدامات و گفتههاي دولتيها نسبت "سازش" و يا "دروغ" بدهد.
دقت شود كه جبهه پايداري تا همين چند وقت قبل معتقد بود دولتي بر سر كار آمده كه مجبور است هواي خط رهبري را داشته باشد و ولايتمداري آقاي روحاني بيشتر از قاليباف است و غيره... اما اكنون به صحنه آمده و انتقاداتش را با اين جملات ناخوب به زبان ميآورد كه به نظر من هر دو غلط است.
ضمن اينكه بايد توجه داشت كه فرض بر اينكه جبهه پايداري در جايي هم انتقاد درستي دارد؛ بايد آنرا با كلمات درستي بيان كند و ماجراي مشهور "بفرما و بنشين"! را رعايت كند نه اينكه يك روز بگويد ما اگر روحاني را ميشناختيم به او رأي ميداديم! و يا "روحاني هيچوقت دچار افراط نميشود!" و روز ديگر هم به صحنه بيايد و صريحاً به دولتي كه قرار است 4 سال بر مسند امور باشد، بگويد دروغگو! و يا بياييد، ببينيم شما بيسواديد يا ما؟! +
و سوم: جنبش دانشجويي و آقاي دكتر زيباكلام
حوالي شش ماه قبل بود كه در تحليلي متذكر شدم به نظر من افكار دكتر مطهري و دكتر زيباكلام وارد مرحلهاي شده است كه بايد فعالان سياسي و رسانهها آنها را بصورت جدي نقد كنند.
دقت شود كه من از آنهايي نيستم كه علي مطهري را بي بصيرت ميدانند و يا معتقدند كه حرفهاي صادق زيباكلام جواب ندارد!
خير! من معتقدم كه سطح بصيرت آدمها را با دماسنج اين و آن نميشود اندازه گرفت و همچنين هر حرفي ولو فحش و ناسزا هم جواب مستدل و منطقي دارد (و براي همين از دولت ناراحتم كه براي انتقادها شرط منصفانه بودن! گذاشته است) و در عين حال هم اعتقاد دارم كه فعالان سياسي، رسانهها و جنبش دانشجويي بايد بتوانند در لحظه، خطراتي كه در ظرفيت فراگيري قرار ميگيرند را رصد و نسبت به پاسخگويي به آنها اقدام كنند.
به هر حال و بخواهيم يا نخواهيم، امثال آقاي زيباكلام هم اكنون به نوعي مرجع اجتماعي محسوب ميشوند، تريبون دارند و البته گاهي هم حرفهاي الجزيره! را بلغور ميكنند.
بگذريم...
مقام معظم رهبري در جمع همافرها بر اين نكته هم تأكيد كردند كه: "دستگاههاي تبليغاتي قدرتهاي مداخلهگر ميكوشند با طرح اين ادعا كه استقلال با پيشرفت كشور منافات دارد، حس استقلال را در ملتها تضعيف كنند. اين حرف كاملاً غلط و ساخته و پرداخته قدرتهاي مداخلهگر را برخي در داخل كشورها از جمله كشور ما پخش ميكنند."
اين همان ماجراي "آيا چرخش همزمان سانتريفيوژها و چرخ زندگي مردم ممكن است يا خير؟" و همان ماجراي "تأكيدات دائم آقاي زيباكلام و برخي دوستان اصلاحطلبشان بر اين كه داشتن انرژي هستهاي چه خاصيتي براي ما دارد؟!" است.
ماجرايي كه البته فكر ميكنم اگر مخاطب من بوده باشيد، سه سال قبل هم در وبلاگ عبور ديديد كه رصد اين راهبرد شوم كار ممكني بود.
راهبرد شومي كه البته سه سال بعد يعني همين چند وقت قبل مشخص شد كه جماعتي از اصلاحطلبان هم قصد دارند آنرا در دستور كار قرار بدهند و نامه آقاي زيباكلام به آقاي شريعتمداري مهر تأييد را بر اين تحليل زد. +
ببينيد عزيزان من، اشكالي ندارد كه آقاي زيباكلام نظري بر خلاف نظر مقام معظم رهبري دارد. (البته من الحاح بر نظر غلط در مقابل نظر ولي فقيه را داراي اشكال ميدانم)
اما اشكال خطرناكتر از آنجا آغاز ميشود كه برخي حرفهاي بد در جامعه پاسخ داده نميشوند و يا در موقعي كه بايد مورد پاسخگويي قرار نميگيرند.
حرف من اين است كه جنبش دانشجويي و برخي خواص و رسانههاي ما بايد در اين مسئله تفقه و تفكر كنند كه چطور ميشود امري كه از سه سال قبل هم حتي قابل تشيخص و رصد و پيگيري بود؛ آنقدر مورد بي تفاوتي قرار ميگيرد كه حالا مقام معظم رهبري مجبور ميشود و بيايد فقط در گام اول نسبت به آن ايراد اشكال كند.
و حرف آخر:
صداي بسيجيها هنوز هم از پشت خاكريز به گوش ميرسد.
او خواهد آمد، بايد رفت...
برچسبها: سياست, تحليل