تو آن راز رشیدی که در باران متواتر پولاد افشا شدی ...
( فکر می کنم نوشته ی حسینی باشد )
ما مشك رنجهاي انقلاب را به دندان كشيدهايم و دست و پا دادهايم، اما رهايش نكردهايم
تو آن راز رشیدی که در باران متواتر پولاد افشا شدی ...
( فکر می کنم نوشته ی حسینی باشد )
دردهایت را به مداد رنگیهایت بسپار
این نقاشی هنوز یک خورشید را از تو کم دارد ...
. در هر نگاه تو یک رمز هست ...
رمز عبور من اما همان یکی ست ...
یا لطیف
می خواهم اینبار از دشمنانم بنویسم .
از همانهایی که از بعد از انتقادات من از مشاوران جوان استاندار و قضایایی که بعد از آن روی وبلاگ من اتفاق افتاد فرصت خود داده ای پیدا کرده اند که این چند وبلاگ کرمانی نویس که به نظر من روزنه های نوری هستند به سمت خود باوری کرمانیها را به عرصه ی نفس تازیهای خود تبدیل کنند و هرچه که از من و دوستان اصولگرا و اصلاح طلبم به دل کشیده اند در نظرگاههای این وبلاگها قی کنند .