عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

نوشته ای که این چند روزه برای ابوالفضل العباس بسیار زمزمه اش کرده ام .

         تو آن راز رشیدی که در باران متواتر پولاد افشا شدی ...

( فکر می کنم نوشته ی حسینی باشد )

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و هفتم آذر ۱۳۸۵ساعت 17:1  توسط مسعود يارضوي  | 

 

دردهایت را به مداد رنگیهایت بسپار

این نقاشی هنوز یک خورشید را از تو کم دارد ...

+ نوشته شده در  شنبه یازدهم آذر ۱۳۸۵ساعت 19:59  توسط مسعود يارضوي  | 

 

                 . در هر نگاه تو یک رمز هست ...

                                       رمز عبور من اما همان یکی ست ...

+ نوشته شده در  شنبه چهارم آذر ۱۳۸۵ساعت 17:44  توسط مسعود يارضوي  | 

                                              واگویه های من ...

یا لطیف

 

می خواهم اینبار از دشمنانم بنویسم .

از همانهایی که از بعد از انتقادات من از مشاوران جوان استاندار و قضایایی که بعد از آن روی وبلاگ من اتفاق افتاد فرصت خود داده ای پیدا کرده اند که این چند وبلاگ کرمانی نویس که به نظر من روزنه های نوری هستند به سمت خود باوری کرمانیها را به عرصه ی نفس تازیهای خود تبدیل کنند و هرچه که از من و دوستان اصولگرا و اصلاح طلبم به دل کشیده اند در نظرگاههای این وبلاگها قی کنند .

از میانه ی داستان شروع می کنم ... 
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  پنجشنبه دوم آذر ۱۳۸۵ساعت 19:57  توسط مسعود يارضوي  |