عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

مرد دهقان در اضطرار است...     مترسکهای بیرحم همه را ترسانیده اند

+ نوشته شده در  دوشنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۸۶ساعت 16:24  توسط مسعود يارضوي  | 

دفاع از اسلام لازم نیست!

روی تابلو اعلانات انجمن اسلامی دانشگاهمان خواندم که آقای عزت الله خان سحابی ( که یکبار به کرمان راهش ندادیم) وقتی جایزه ی دفاع از آزادی مطبوعات را گرفته سخنرانیش هم گرفته و گفته : دفاع از اسلام لازم نیست چون خدای بزرگ خودش از اسلام حمایت می کند . این عزیز از دست رفته افزوده است: ما امروز فقط باید به ایران خدمت کنیم .

۱ـ انقلاب کردیم که ایرانی اسلامی داشته باشیم ( البته پر از عدالت) و برای همین اسلامی بودنمان است که الان همه ی تمامیت خواههای دنیا تشنه ی خونمان شده اند .

۲ـ شهدایمان قبل از آنکه برای دفاع از میهن به جبهه بروند برای دفاع از اسلام و با دستورات همین اسلام بود که خون و آتش را به زندگی مرفه و بی دردی( همان چیزی که باعث می شود امثال آقای سحابی برای آزادی مطبوعات تلاش کنند) ترجیح دادند و رفتند . و اگر نمی رفتند شاید الان عزت الله خان داشت در زندان ابوغریب آب خنک می خورد .

۳ـ انگار این برادرمان نمی فهمد که سیدالشهدا برای دفاع از اسلام و نه برای مطامع و صلاحدیدهای شخصی با به عرصه ی خونبار کربلا گذاشت .

۴ـ اگر عقیده هایمان را از زندگیمان بگیرند به قول آوینی «جز کرمهایی فربه و خاکی» از ماچه می ماند؟

۵ـ به عنوان یک خبرنگار می گویم که ما در این کشور باید حتما" مجوز مطبوعاتی که آزادی را برای ناسزا گفتن دوست دارند لغو کنیم و نگذاریم دیگر چاپ شوند . و گرنه آزادانه حرف زدن از نظر من در ایران ممکن است .

+ نوشته شده در  پنجشنبه بیستم اردیبهشت ۱۳۸۶ساعت 11:26  توسط مسعود يارضوي  | 

درددلهای من ...

حقیقتش اینستکه این چند وقته بقدری بلا و مصیبت به سرم آمده که حالا بخواهم کمی روی این صفحه ی وب درددلهایم را بنویسم ...

از بی قانونیها به شدت دلگیر می شوم . از اینکه کارت خبرنگاری مرا یک هفته است که گرفته اند و پس نمی دهند فقط به خاطر اینکه مجبور بودم برای پیگیری بحث شهریه های دانشگاههای دولتی و مصاحبه با وزیر علوم از نرده وارد دانشگاه بشوم نه از در . من اشتباه خودم را قبول دارم اما آنها هم انگار می خواهند از این فرصت به دست آمده کمال استفاده را ببرند . می خواهند برایم کمیته انضباطی بگیرند  اصلا نمی فهمم دانشجویی من چه ربطی به خبرنگاری من دارد که حالا آش کمیته ی انضباطی را برایم پخته اند .

البته بماند که هرچه هم خواستند به من گفتند و هنوز چیزی نگفته ام .

از بی قانونی ها دلم می گیرد . از اینکه فلان استوار از من پول خواست و وقتی به او نه گفتم ...


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  پنجشنبه بیستم اردیبهشت ۱۳۸۶ساعت 11:0  توسط مسعود يارضوي  | 

قصه هایی که باور کردم ...

بیرنگ تر که بودم قصه ای باورم شده بود ...

من در اوج بیرنگی و بی تفاوت از عشق به سبزه هایی بلند نگریستم که با نسیم قدمهای ..

                                                       تو ...

                                                                           می رقصیدند .

و کرانه ی بی آلایش فکر من آدم خوبهای آن قصه را خوب می فهمید .

تو گهگاه خورشید و گاهی باران و وقتی دیگر تنها در میان داستان نشسته بودی .

                تو در گمنامی درک یک کودک حرفها گفتی..

  (مامان این داستان واقعیست ؟)

همیشه می خواستم ببینمت ... تو روح قصه بودی برای من ..

                                            و حال که فلسفه خوانده ام ... تو همان چیستی قصه بودی .

                   تو را زیاد جستم

                                  در سالهایی که همینطور تنهاتر می شدم ...

شناخته های من با تو قصه می شد همیشه ، چه حس خوبی ...    

من خوب می دانم . این خوبی از تو بود نه از قصه شدن .

حالا من هم یکی از آدمهای قصه ای شده ام که برای کودکی می خوانند ... مرا با خودت ببر .

                            اگر تو نباشی آخر این قصه خوب تمام نمی شود . 


برچسب‌ها: هنر
+ نوشته شده در  دوشنبه هفدهم اردیبهشت ۱۳۸۶ساعت 21:54  توسط مسعود يارضوي  | 

اجلاس شرم الشیخ

 

                                            در شرم‌الشيخ چه گذشت؟

خبرگزاري فارس: نمايندگان حدود 60‌ كشور و سازمان‌ بين‌‌المللي‌ كه طي دو روز نشستي را در شرم‌الشيخ مصر برگزار كردند تا شايد راه حلي براي بحران عراق بيابند؛ در پايان با انتشار بيانيه‌اي 19 ماده‌اي به كار خود پايان دادند.

 به گزارش خبرگزاري فارس، نخست‌وزير و چند تن از وزيران و مقامات عراقي،‌كشورهاي همسايه عراق، پنج عضو دائم شوراي امنيت سازمان ملل متحد، بحرين، آلمان، ژاپن، كانادا، مصر، ايتاليا و همچنين نمايندگان سازمان ملل متحد، اتحاديه اروپا، اتحاديه عرب و سازمان كنفرانس اسلامي حاضران در نشست شرم‌الشيخ بودند.
با توجه به نشست‌هاي قبلي كه در مورد عراق برگزار شده، اين نشست از حساسيت بيشتري برخوردار بود زيرا قاطعيت برخي از كشورها كه بعضا حمايت مالي و معنوي را از تروريست‌هاي عراق دارند، به انجام تعهداتي كه در نشست شرم‌الشيخ در قبال عراق متعهد شده‌اند، تاثير زيادي بر ايجاد امنيت و ثبات اين كشور خواهد داشت.
نوري مالكي نخست وزير عراق در سخنراني خود اعلام كرد كه ‌به اجراي اصلاحاتي كه آمريكا و دولت هاي عرب سني بارها خواستار آن شده‌اند متعهد مي‌شود.كشورهاي عربي خواستار دادن نقش بيشتر به اعراب سني عراق و تغييرات در روند بعث زدايي هستند. مالكي همچنين خواستار بخشش بدهي‌هاي خارجي عراق كه ...


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  دوشنبه هفدهم اردیبهشت ۱۳۸۶ساعت 21:39  توسط مسعود يارضوي  | 

مرا هم ببر

من از سقفهای فروریخته دلم می گیرد ...

                                 سیاهی دل آزار شب می آزاردم ..

 .. آهای قافله ی خسته مرا هم ببر .. خرابه های اینجا با من قامت خمیده بنای یکرنگی ندارند ..

                                 می گویند تو از انتهای شب به صبح رسیده ای  ... مرا با خودت ببر .

+ نوشته شده در  یکشنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۳۸۶ساعت 20:6  توسط مسعود يارضوي  | 

روز سخنرانی رییس جمهور در مصلی یاد سفر رهبری به کرمان افتادم . دلم گرفت . به همین زودی

 ۲ سال گذشت . کاش خدا ۲ سال از عمرم را می گرفت و به آقا می داد .

+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۳۸۶ساعت 12:6  توسط مسعود يارضوي  | 

علم خمینی بر زمین نمی ماند مگر ما مرده ایم ...

 

گزارش خبري- تحليلي از قداست شكني در دانشگاه اميركبير :

 

              فتنه گري گروه هاي افراطي با دستمايه توهين به پيامبر(ص) و اهل بيت(ع)

 

خبرگزاري فارس: حادثه دانشگاه امير كبير نه يك رخداد بلكه زنجيره اي از يك فرايند طراحي شده و در دست اجرا از آن سوي مرزها است كه بايد بر بستري از عوامل داخلي و خارجي به پيش برود تا استراتژي موهوم مهار و ايجاد دولت ضعيف در كشور شكل بگيرد.

به گزارش خبرگزاري فارس، روز گذشته چهار نشريه متعلق به طيف افراطي دفتر تحكيم وحدت همزمان مطالب توهين آميزي را درباره حضرت پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) منتشر كردند. اين طيف كه به عنوان پياده نظام و شاخه دانشجويي براندازان عمل مي‌كنند، با انتشار نشرياتي چون «سحر»،‌ «سرخط»، ‌«آتيه»، ‌«ترديد»، «ريوار»، «شايد فردا»، «كيان»، «آغاز»، «راديكال»،«خط صفر»، «داروگ»، «ايران نو»، «جرس»، «خبرنامه انجمن اسلامي دانشجويان» و... پيشتر با نگارش و تدارك مقالات و كاريكاتورهاي موهني عليه مسوولان عالي كشور دست‌آورد نهايي خود را مقدمه چيني كرده بودند، اما گويا متانت بيش از حد مسوولان دانشگاه موجب شد آنان براي فتنه‌انگيزي بيشتر اهانت به پيامبر(ص) و اهل بيت(ع)را هم عملي كنند.
براي پرهيز از اشاعه مطالب موهن چهار نشريه‌اي كه ديروز منتشر شدند، اصل مطلب را تكرار نمي‌‌كنيم و به اشاره‌اي بسنده مي‌نماييم. در يكي از مقالات، با عنوان «فاحشه‌ها كجا هستند؟» با حمله به اقدامات ...


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  سه شنبه یازدهم اردیبهشت ۱۳۸۶ساعت 21:16  توسط مسعود يارضوي  | 

تجربه ی عجیب

دیروز امتحان ریاضی داشتم . دو ساعت مانده به امتحان انگار وارد فضایی مجازی (که در آن لحظه فکر می کردم واقعی است) شدم و در آنجا اتفاقات زیادی برایم افتاد . همه ی این اوهام در حالی برایم رنگ گرفته بود که همراه دوستم مشغول حل تمرین بودم . وقتی به خودم آمدم در راه دانشگاه بودم و به کتابی نگاه می کردم که هیچ یک از مطالبش برایم آشنا نبود . همه چیز رنگ دیگری گرفته بود . و با همین اوضاع هم امتحان دادم . امتحانی که فقط یک سوالش را پاسخ دادم ...

تصور آن فضای مجازی آزارم می دهد بخصوص اینکه قبلا نیز یکبار دچار اینحالت شده ام . اتفاقات ، صحبتها و آدمهایی مجازی که در قالبی غیر از زمان معمولی سراغت می آیند و وقتی به خودت

می آیی تو مانده ای و یک حافظه ی پاک شده . هرچه با خودم فکر می کنم نمی توانم آنهمه اتفاق و صحبت را در ۱۵ دقیقه جا بدهم . اما همه شان برایم رخ داده اند . زندگی روزمره و واقعیتها را دوباره احساس کردم . نمی دانم چقدر طول کشید شاید نزدیک ۴ ساعت ...

+ نوشته شده در  شنبه هشتم اردیبهشت ۱۳۸۶ساعت 20:3  توسط مسعود يارضوي  | 

نگرشی کوتاه بر مبارزه با بدحجابی

به نظر من طرح مبارزه با بدحجابی می بایست خیلی زودتر از این شروع می شد . کما اینکه اگر تساهل عده ای نبود این اتفاق می افتاد . من هم مثل سایر دانشجوها به آزادی اعتقاد دارم اما تعریفی که من از آزادی دارم در بعضی از حوزه ها آنرا منوط به محیطهای کاملا" شخصی می کند . مثلا" اگر کسی دوست دارد تصاویری از برهنگی و آناتومی انسان را نقاشی کند حق ندارد برای آثارش نمایشگاه هم بزند چون ارزش اخلاقی جامعه نگاه همگان به این نقاشیها را نمی پذیرد . بلکه باید فقط خودش و همفکرانش آنهم در محیطهای کاملا" سربسته به این آثار نگاه کنند . در مورد قضیه ی بد حجابی هم همین اعتقاد را دارم . کسی که دوست دارد به سبکی دلخواه لباس بپوشد باید محیطهای شخصی خود را خوب بشناسد نه اینکه بخواهد با همین لباسها پا به داخل محیط عمومی اجتماع بگذارد و اگر هم با او برخورد شد فریادش را بلند کند .

اعتقاد دارم اینکه بعضیها می گویند برخورد با این قضیه جواب نمی دهد یک تئوری غلط است چون اگر برخورد غلط باشد روز فردا همه ی قانون شکنها و نابخردان اجتماعی هم داعیه دار غلط بودن برخوردها می شوند و آنوقت است که دیگر کسی احساس امنیت نمی کند . نا گفته نماند که در عین حال معتقدم باید با مردان و پسرانی هم که ظاهر نامتعارف دارند این برخوردها صورت گیرد نه اینکه یک طرفه باشد . 

+ نوشته شده در  چهارشنبه پنجم اردیبهشت ۱۳۸۶ساعت 12:5  توسط مسعود يارضوي  | 

راز دل سنگی

در هوای صبح روزی صخره ای سنگی گریه کرد ..

        دل صخره گرفته بود    

اینهمه سختی ... من پر از فاصله ام     .. ستیغ آفتاب هم دلش برای صخره آتش گرفت .

صخره هق می زد : از تماشا خسته ام ... سختی این دل بی طاقتم می کند .

صخره ی سنگی شنیده بود آدمها وقتی گریه می کنند ...!

خواست با دست اشکهایش را پاک کند ولی نشد ...     صخره دست نداشت .

بی دستیش را به حساب صخره بودنش گذاشت   . گریه اش تمام نمی شد .

             ساعتی بعد نسیم که می وزید صخره چشمهایش را بسته بود .

                              و دیگر هیچ وقت کسی تماشا کردنش را ندید ...

                                  راز دل سنگی برای همیشه در دلش ماند

 

+ نوشته شده در  دوشنبه سوم اردیبهشت ۱۳۸۶ساعت 20:40  توسط مسعود يارضوي  | 

داستان یک مرغزار

یا لطیف

 

فریاد کسی سکوت مرغزار را شکسته است ..       دریابیدم  ...

                             

                 اما کسی سکوت تلخ ترس را نای شکستن ندارد .

مردمان دره را زوزه ی مرگ آور گرگی زخمی سخت آزرده است .در میان شکاف وهم زده ی دو کوه خبری از مهربانی آفتاب نیست .تاریکی دایه گی می کند و هرازگاهی مردها فرصت ناله ای دردآلود می یابند .

                                   اینجا گرفتار ابهام است...

 

می گویند خورشید در نزدیکی شب سر می برّد ، شب را باید بیدار بود ... و می گویند خورشید در نزدیکیهای صبح هم قربانی می خواهد ..

           انگار نه انگار که دره بوی لاله می دهد ..!

                                    تعفن تند بی خبری پهنه ی دره را سخت کاویده است.

.

.

.

و کودک پدر مرده هرشب به تصمیمش فکر کرده بود ...

.

صدای همهمه جان می گرفت و ازاو به جز چند علف شکسته بر دیواره ی کوه چیزی در یادها نماند.

   گفتند خورشید شب روز گم شدنش قربانی گرفته . حتما" او ...

پای نرم کودک خاک باران خورده ی مرغزار را ردّ می گذاشت و لاله ای جدا شده از ساقه

در دستش تلوتلو می خورد .

                                             

                                                  خورشید مهربان شده بود .


برچسب‌ها: هنر
+ نوشته شده در  شنبه یکم اردیبهشت ۱۳۸۶ساعت 13:9  توسط مسعود يارضوي  |