عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

نگفتنش درد است و گفتنش هم شايد...

دوستان خوب من در سايت خبري تازه متولد شده "هليل"؛ مصاحبه اخير من با خبرگزاري ايسنا (كه قبل از اين احتمالاً خوانده‌ايد) را كار كرده‌اند و گفته‌اند كه من! رسانه‌هاي اصولگراي كرمان را تلويحاً متهم كرده‌ام به مجيزگويي!

قبل از اينكه اصل حرفم را بگويم اميدوارم دوستان خبري من در سايت مذكور، اين صحبت‌هاي مسعود يارضوي را به منزله يك پاسخ رسمي بشمار بياورند و آن را رسماً روي خروجي سايتشان قرار بدهند. اما بعد...

اينكه مي‌خواهم بگويم اگر همه رسانه‌هاي اصولگرا يا اصلاح طلب استان كرمان هم دست بزنند به مجيزگويي از دولت و ساير مديران؛ يكي مثل من نترس تر از اين حرفهاست كه نخواهد اسم آنها را بياورد.

شك نكنيد كه اگر روزي چنين اتفاقي بيافتد و به صلاح هم باشد؛ حتماً اين كار را مي كنم و از تك به تك‌شان هم با دليل و مدرك اسم مي‌برم.

و تمام اين صحبت من يعني اينكه در حال حاضر به هيچ وجه معتقد نيستم كه همه ي رسانه‌هاي اصولگرا و اصلاح طلب و غيره! در استان دارند مجيز دولت را مي‌گويند.

بعد از آن...

دوستان خوب من در سايت خبري هليل و هر رسانه‌ ديگري حتماً مي‌دانند كه انتقاد نكردن، مجيز گفتن نيست. شايد گام اول در سرازيري باشد كه تَهِ درّه آن مرداب مجيزگويي باشد اما صد البته كه مجيزگويي نيست.

من در مورد اينكه بجز يك چندتايي، بقيه رسانه‌هاي اصولگراي استان كرمان از دولت انتقاد منصفانه و يا حتي غيرمنصفانه به‌عمل نمي آورند هيچ شكي ندارم و آن را باز هم مي‌گويم و خواهم گفت اما در اينكه بخواهم همه‌ اين رسانه‌ها را "متهم به مجيزگويي"! بكنم، نه خودم اجازه اين كار را به خودم مي‌دهم و نه دين و تقوايي كه مي‌شناسم چنين اجازه‌اي به من مي‌دهد.

مي‌خواهم بگويم مي‌دانم و با مدرك هم مي‌دانم كه بعضي از رسانه‌هاي كرمان كه خيلي هم تز روشنفكري از خودشان ساطع مي‌كنند به گناه مجيزگويي آلوده‌اند، اما همه‌شان اينطور نيستند. و اين يعني اينكه بچه‌هاي خوب سايت خبري هليل، تعبيري كه از حرف‌هاي من كرده‌اند؛ صد البته تعبير درستي نبوده است.

نكته بعدي هم كه شايد در اينجا برخي از مستشكلين بر من وارد كنند اين است كه خب چرا اسم همان چندتايي را كه مي‌دانستي، نگفتي...؟!

در پاسخ به اين اشكال هم بايد گفت كه "المؤمن كيّس". يعني اينكه مسلمان بايد سياستمدار هم باشد و يعني اينكه احساس كردم فعلاً به مصلحت نيست از رسانه‌اي اسم بياورم. مصلحت نه از بابت خودم، كه از اين بابت كه آدم بايد بداند حرفي كه مي‌زند آيا دردي را هم درمان مي‌كند يا اينكه نه!!!؛ بدترش مي‌كند...

بچه‌هاي سايت هليل همچنين در حاشيه‌اي كه به گفته‌هاي من افزوده‌اند؛ نوشته‌اند "جامعه رسانه‌اي در قبال اين حرفها سكوت كرده".

بايد گفت كه اين حرفشان چندان هم درست نيست و يكي، دوتا از رفقاي وارداتي‌مان در خفا كم نگذاشته‌اند از هرچه عصبانيت و...، چه اينكه اين بچه‌هاي سايت هليل هستند كه بايد كمي از بي‌خبري دربيايند و بهتر حواسشان به دور و برشان باشد!

ضمنن هم اينكه بچه‌هاي سايت هليل در ذيل مطلبي كه از من نقل كرده‌اند و بر حواشي‌اش افزوده‌اند؛ آورده‌اند كه "افكار عمومي در اين قضيه سئوالات متعددي دارند". در اين زمينه بايد بگويم بعنوان يك آدم رسانه‌اي اين حرف را درست نمي‌دانم. چه اينكه اين افكار عمومي است كه خود بايد با تطابق درست و غلط‌هاي روزگار، نسبت به شناخت واقعيت‌ها تصميم بگيرد، نه اينكه مدام منتظر باشد كه رسانه‌ها برايش سئوال ايجاد كنند و اين آقاي "افكار عمومي" هم هر روز به يك سمت و سوي جديد بچرخد. كار رسانه فقط گفتن است و كار مخاطب قضاوت كردن.

و حرف آخر هم اينكه بچه‌هاي خوب سايت هليل به نظر من مي‌توانند به‌جاي پرداختن‌هاي معمولي به نكاتي از اين دست،‌ آنهم در اين سطح؛ مسائلي را طرح و پردازش كنند كه لااقل دردي از درد مردم و نقصي از نقائص را بكاهد كه انشاءالله همانطور كه گفتم لااقل پاسخگوي خون شهدايمان نباشند.

والسلام.

در پايان براي دوستان خوبم در سايت خبري هليل و ساير دوستان فعالم در عرصه رسانه‌هاي استان كرمان آروزي خوشبختي و سعادت دارم.

 

والسلام علي من التبع الهدي

برادر كوچك شما

مسعود يارضوي

 

پانويس: سايت هليل، الان كه جمعه و ساعت ۱۱:۴۰ دقيقه است بالا نمي آيد. وگرنه لينك مطلب بچه‌هاي هليل را هم برايتان مي‌گذاشتم. معذرت.

+ نوشته شده در  جمعه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 11:49  توسط مسعود يارضوي  | 

تو

اينكه چيز بدي نيست...

اينكه من عاشق تو باشم را مي‌گويم...

حتي با اينكه شايد تو از من بدت مي‌آيد...

و عشق را مي‌گويم...لزوماً چيز خوبيست و چه قشنگتر مي‌شود وقتي تو معشوقش باشي...

"يوسف گمگشته باز آيد به كنعان غم مخور

كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور..."

... و من هنوز هم به ياد ابوذر دعاي عهد مي خوانم...

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 19:50  توسط مسعود يارضوي  | 

و ما بسيجيان كربلايي خواهيم ماند...

اينكه برادرمان! در روزنامه‌ي تهران امروزش از قول خواهر رئيس جمهور تيتر مي‌زند كه " با افراد بدحجاب برخورد جدي بشود"؛ مي دانيد چه مفهومي دارد...؟!

مفهومش اين است كه آقاي "ق" فقط و فقط دارد به هر قيمتي كه شده سعي مي‌كند حرفهاي عده‌اي را كه حتما" هم غلط است، با ظاهري شيك و در قابل ژورناليسم بازپس بدهد به جامعه و اين روند ادامه پيدا كند تا اينكه...

تا اينكه مردم بگويند اين آقاي "ق" چه آدم خوبيست و بعد هم اگر شد كاخ رياست جمهوري و الي آخر...

و همين مي‌شود كه ۳۱ سال بعد از انقلاب اسلامي تازه بايد غصه بخوريم كه چرا جامعه‌مان وضع حجاب و ارزش‌هاي ديني‌اش اين شكلي است...؟!

و البته همين هم مي‌شود (به نظر من) كه حضرت آقا با درايتي كه دارند از چند سال قبل در بحث اطلاع رساني به دولت هشدار كم كاري مي دهند؟

يعني اينكه آقاي دولت اصولگرايمان نمي‌تواند در افكار عمومي دست به تبين بزند كه افرادي مثل برادر "ق" دارند چجوري عليه دولت سياه نمايي مي كنند؛ آنهم در قالبي كه حتي برادر رامين هم نمي‌تواند بهشان گير بدهد.

و همين هم مي‌شود كه كارهاي خوب دولت در پس پرده‌هاي كدر و ناداني عده‌اي مظلوم مي‌ماند و خيلي‌ها نمي‌فهمند كه چرا مردم جنوب استان من، اينهمه احمدي‌نژاد و رفقايش را دوست دارند.

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 18:41  توسط مسعود يارضوي  | 

"فرهنگ خودنقدي"

ما رسانه‌اي‌ها اين همه از نقد و انتقاد دم مي‌زنيم؛ يك چيزي را به نظر من نبايد هيچوقت فراموش كنيم. آن هم فرهنگ "خودنقدي" است.

خودنقدي يعني اينكه اگر خودمان هم اشتباهي كرديم؛ جرأت گفتنش را داشته باشيم و همينطور هم جرأتي براي عذرخواهي كردن.

خود نقدي البته معناي گسترده‌تري هم دارد به نظر من. به اين معنا كه رسانه‌ها بايد سياست‌هايشان را جوري تعريف كنند كه حتي در مواقع لزوم چهره‌هاي نزديك به خودشان را هم نقد كنند. اصلاً خودشان را هم نقد كنند و بگويند در فلان‌جا مرتكب فلان اشتباه شديم. اين عبارت به نظرم مفهوم گسترده‌تري در رابطه با فرهنگ خودنقدي باشد.

البته عنوان "فرهنگ خودنقدي" من درآورديست... خودتان اگر واژه‌ي بهتري پيدا كرديد؛ جايگزينش كنيد.

و مقدمه ديگر بس...

يادداشتي كه در ادامه مي‌خوانيد يكي از همين مطالبي است كه مثلاً رسانه‌اي مثل "الف" از انتشارش خجالت كشيد. تفسيرش را هم مثلاً در اين عبارت دكتر توكلي كه در مورد دكتر علي مطهري به‌كار برده‌اند؛ شايد بتوانيد پيدا كنيد كه " دكتر مطهري، نماينده شجاع مردم تهران..."

عرضم اين است كه به نظرم حتي سايت الف هم با آن همه عدالت‌خواهي و تلاشش براي گسترش فرهنگ نقد، گاهي اگر چهره‌هايي مثل نادران، مطهري، لاريجاني، زاكاني، فدايي و بقيه‌ي رفقاي همفكرمان هم مرتكب اشتباهي شدند؛ حتماً نسبت به نقد اين حركات اشتباه موضع‌گيري كند.

نمي‌خواهم بگويم الف يا هر رسانه اصولگراي ديگري مثل آنچه كه ماكس وبر مي‌گفت؛ "پيامبر اجتماعي" باشد يا باشند. اما مي‌خواهم بگويم رسانه اسلامي اگر با رعايت مرزهاي ولايت و قانون؛ جرأت فرياد در هر زمينه‌اي را داشته باشد؛ آنوقت مي‌تواند رسانه‌اي باشد كه در عصر تمدن اسلامي؛ پيشقراول تفكرات رسانه‌اي حزب‌الله باشد.

 

بدون حاشيه با دكتر مطهري

 

_مسعود يارضوي

 

شما اصلاح طلبان را از نعمات الهي دانسته ايد و علت اين نعمت بودن نيز گويا در نظر شما منتقد بودن اصلاح طلبان است. كدامين نقد و كدامين منتقد...؟!

ــ دكتر علي مطهري فرزند شهيد مطهري و نماينده ي محترم مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي اخيراً در ديداري كه با عده اي از دانشجويان داشته است؛ ضمن بيان برخي از مؤلفه هاي اصولگرايي و اصلاح طلبي، جمله اي را در خلال صحبت هاي خود مطرح كرده است كه به نظر مي رسد مضمون آن نياز به نقد دارد.

ايشان در بخشي از صحبت هاي خود، تصريح كرده اند: "نظام از وجود اصلاح‌طلبان استقبال مي‌كند و وجود يك گروه منتقد در برابر دولت براي حكومت يك نعمت است. اگر حكومتي منتقد جدي نداشته باشد دچار خودكامگي مي‌شود و قدرت مطلق هميشه فساد مي‌آورد بنابراين وجود منتقدان از جمله اصلاح‌طلبان براي جمهوري اسلامي يك نعمت است."

در نگاه اول بايد گفت كه جا دادن تمامي اصلاح طلبان در وا‍ژه ي مقدسي به نام منتقد و ربط دادن تلاش هاي عمدتاً براندازانه ي اصلاح طلبان و بوي‍ژه سران فكري اين گروه به مفهوم وزيني همچون انتقاد، به هيچ وجه نمي تواند ديدگاه جامعي در زمينه ي بيان اصلاح طلبان باشد.

دكتر مطهري و همه ي كسانيكه ...


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 15:30  توسط مسعود يارضوي  | 

باز هم شكايت كنيد...

اصلاً تهديد كنيد. بدگويي كنيد. سعايت كنيد و هركاري دلتان خواست بكنيد تا ديگر هيچ رسانه‌اي توي استانمان نتواند نفس بكشد. منظورم را از رسانه كه مي‌فهميد...؟!

(مجيزگوها و خجالتي‌ها را نمي گويم. بقيه را گفتم!)

و شايد اصلاً كار خدا باشد كه با ماجراي بازداشت شدن مدير بلاگفا؛ بازهم اسمتان توي تمام كشور شهره شود و خصائل حميده‌تان هم...

(از حرفهاي بالا دو درصدش را هم به مسئولان نگفتم. منظورم بقيه‌اي بودند كه مخاطبانم در تمام اين سال‌ها حرفهايم را در موردشان خوانده‌اند...)

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 15:3  توسط مسعود يارضوي  | 

مادر...

 

چه عاشقانه همه عمر مهربان علي
به نان خشك علي ساختي، به نان علي  +

 

از سيدمحمد برقعي

 

پانويس:

اللهم خص انت اول ظالم باللعن مني و بدأ به اولا، ثم العن الثاني و ثالث و رابع، اللهم العن يزيد خامسا...

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 11:7  توسط مسعود يارضوي  | 

آقاي هميشه عصباني!

مارو باش...

مي خواستيم با جشنواره ي جوان ايراني، پته ي "ابوذر" رو بريزيم روي آب ولي...

بدينوسيله به اطلاع امت حزب الله مي رساند؛ سخنگوي جشنواره ي منحوس ياد شده؛ سركار خانم " شبنم قلي خاني" سوپر استار معروف هستند...

پانويس:

يه‌وقت فكر نكنيد آدم كم مطالعه اي هستم. نه. اين يكي رو رودست خوردم. يعني اصلاً فكرش رو هم نمي كردم كه مهرداد بذرپاش هم...

(حالا فهميدين چرا بعضي وقت‌ها بين دولت و م... دعوا مي شه...!؟)

پانويس بعدي:

خدايا تو شاهد باش به احمدي نژاد رأي داديم نه بخاطر اينكه فكر مي كرديم خيلي آدم خوبيه... فقط به اين خاطر بود كه هاشمي نياد...

راستي...

يك تيتر واقعي و يك تيتر مجازي (همون واقعي‌تر خودمون) تقديم به مخاطبان فرهيخته ي "عبور"...

احمدي نژاد: دولت آينده انقلابي تر از اين دولت است

من: ما هم !!!

+ نوشته شده در  شنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 21:10  توسط مسعود يارضوي  | 

هستم... هنور

رفقاي! ضد ولايت فقيه بخوانند. +

پانويس:

به قول نويسنده: " الفضل ما شهد به العدو"

+ نوشته شده در  شنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 13:1  توسط مسعود يارضوي  | 

این روزهای من

_ و از طرفي داشت با خودش فكر مي كرد كه حتماً "مداد رنگي" بهترين هديه ي دنياست.

و بعد از آن؛ گُل...

 

_فكرش را بكنيد... به من!!! گفته‌اند: "اصلاح طلب"...

پانويس:

چه باحال...!

 

_مي‌گويد: "معمايت فرافكني نبود... پسافكني بود..."

 

_دلم براي شما هم تنگ شده است؛... آقاي مهربان دوست‌داشتني... هنوز هم عطر نرگس مي‌دهي.

 

_اين "ابوذر" هم آدم باحاليست ‌ها...! عصباني شده كه به من گفته‌اند اصلاح طلب...

پانویس:

نمی دانم چقدر زورم می‌رسد بلايي سر خودش و من نياورد!!!

 

_هوووووم... حس می کنی...؟ بوي ياس مي آيد... بوی شهيد...

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و دوم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 21:51  توسط مسعود يارضوي  | 

آفرین بر آقاي حسینیان

صحبت های برادرمان؛ حسينيان را بخوانيد. +

 

پانويس:

داشتم فكر مي كردم باز يكي پيدا شد كه حاضر باشد از يك تريبون رسمي به دولت بگويد كه "آهاي آقاي دولت؛ لطفاً از بدبيني قشري مردم نترس. وظيفه‌ات را انجام بده...!"

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و یکم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 12:6  توسط مسعود يارضوي  | 

خداحافظ 0913 ي من...!

 

تا يك مدت مديدي احتمالاً ديگر پاسخگوي تلفن همراهم نخواهم بود. خسته ام و حقيقت هم اين است كه ديگر حوصله ي موبايل را ندارم.

وي همچنين تصريح كرد!!!: مخلص تمامي رفقاي ريز و درشت هم هستيم. فكر مي كنم از اين لحظه به بعد تنها لينك ارتباطي من با رفقا و مخاطبان عزيزم، يا پست الكترونيكي ام باشد و يا همين وبلاگ بي در و پيكر كه كلي دوستش دارم. جواب هم مي دهم. به شرطي كه اسم و رسم داشته باشد و بشناسم.

فعلاً...

+ نوشته شده در  یکشنبه نوزدهم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 21:56  توسط مسعود يارضوي  | 

يشكي دُشكي...

 

مصاحبه با خبرگزاري ايسنا منطقه ي كوير  +

 

پانويس:

ـ اگر يادتان بود و باران گرفت... دعايي به حال بيابان كنيد!

ـ خبرنگار محترم خيلي تلاش كرده است كه روح گفتگويش با اين حقير را حفظ كند و انصافاً موفق هم بوده ولي الان كه دارم گفتگو را مي خوانم به نظرم حذف برخي از قسمت هايش كه البته با هماهنگي خودم انجام شد؛ كمي تا قسمتي موجب شده مخاطب در برخي قسمت هاي مطلب احساس كند اين آقا نيت كرده بود از زمان خودش و از خودش بگويد؛ نه بيشتر.

بايد تصريح كنم كه اصلاً اينطور نيست و اگر اين مفهوم به ذهن مخاطبان عزيز متبادر شده؛ اميدوارم عذرخواهي اين برادر كوچكترشان را ببخشند.

غرضم تماماً نقد زمان فعلي بود و صحبت هايي را هم كه در رابطه با زمان مديريت خودم مطرح كردم؛ صرفاً در پاسخ به سئوالات خبرنگار بود نه از بابت طرح الگو!!!

ـ و حرف آخر اينكه اينكه محاسبات من مي گويد، آن آدم هاي خاص كه قبلاً گفته بودم، يك چند روزي وقت نمي كنند عبورم! را بخوانند. اين پست از همين بابت بود.

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 19:9  توسط مسعود يارضوي  | 

بدون عنوان

وقتی می دانی که چندتا آدم خاص قصد کرده اند وبلاگت را بخوانند؛ برای ادامه ی نوشته هات چندتا راه بیشتر نداری...:

اول_اینکه بیایی و یک مطلبی را بعنوان پست جدید روی خانه ی شیشه ای ات بگذاری که مطمئنی آن آدم های خاص، لاجرم از این مطلب خوششان می آید... و فکر می کنم نیازی به توضیح بیشتر نباشد که این کار یعنی بی تقوایی و بادمجان دور قاب چینی.

دوم_اینکه مطلبی را روی وبلاگت بگذاری که بدانی آن آدم های خاص حتماً از این مطلب بدشان می آید. و آقای مسعود معتقد است که این اتفاق می تواند یا کارِ آدم های خنگ باشد یا آدمهایی مثل مقدس اردبیلی (ره) که خیلی باتقوایند. که صد البته اولی را نیستم و دومی را هم فکر نکنم هنوز در مورد خودم صادق باشد!

و سوم... اینکه تا اطلاع بعدی هیچ مطلب جدیدی را روی وبلاگت پست نکنی تا آب از آسیاب بیافتد که این حقیر معتقدم همین راه سوم به تقوی و تدبیر نزدیکیِ بیشتری دارد.

والسلام

 

پانویس: تازه حتی اگر مصاحبه هم کرده باشی تا اطلاع ثانوی مکتوم می ماند!

+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 18:19  توسط مسعود يارضوي  | 

بل احیاء...

سلام برادر خوبم...

کنار فرشته ها که هستی به یاد ما هم باش و به علی اکبر (ع) سلام من و رفقایم را برسان...

برادر خوبم دیدن اینکه تو در آغوش خاک آرمیده ای برایمان سخت است...

و سختتر اینکه تو نیستی و ما را تحمّلی برای شنفتن زوزه ی شغال ها نیست...

حرفهایمان باشد برای لحظه ی دیدار برادر

خواستم بگویم هوای خاکریز این روزها، هنوز هم بهاریست...

تفنگ که نداریم ولی صبح به صبح، درست در مقابل دشمن، جماعت صبح می خوانیم.

راستی به خوابهایمان هم بیا...

دلمان برایت تنگ می شود برادر...

+ نوشته شده در  چهارشنبه هشتم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 11:40  توسط مسعود يارضوي  | 

السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیدة...

 

مادر ...

+ نوشته شده در  چهارشنبه هشتم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 11:8  توسط مسعود يارضوي  | 

برای لحظه هایی که نبودیم...

 

فَوَقَفَ العَبّاس؛ مُتَحَیِّرا...

_ این عبارت راویست برای وقتی که تیر به مشک آب همراه ابوالفضل (ع) اصابت کرد.

تقریباً تمامی راویان گفته اند که ابوالفضل العباس (ع) مشک آب را پس از قطع شدن دست راستش به دست چپ گرفت و آن هنگام که دست چپ حضرت نیز از بدن جدا شد؛ سقای کربلا مشک آب را به دندان گرفت و همچنان مرکبش را به پیش می راند.

و می گویند آن هنگام که تیر به مشک آب خورد؛ ابوالفضل (ع) ایستاد... ایستاد و حالتی از تحیر در او دیده می شد...

 

و تو رفتی و فرات می دانست که شاه شهیدان خواهی شد...

رفتی و لحظه های تنهاییت کنار شریعه تا قیامت، سترون باقی ماند...

و رفتی و میان این همه شمشیر؛ مشک آب بود که لحظه هات را دید و دیگر هیچ...

عبّاس، پیکان حقیرتر از آن بود که مشک آب سقّای کربلا را بدرّاند...

نه...! این بغض مشک بود که مالامال از غربت تو بود و دست آخر باز شد...

مشک آب اگر برای تو گریه نمی کرد...!

آی سردار عاشورایی حسین...

                                تنهایی لحظه هات حتماً همین گریه ها را کم داشت...

+ نوشته شده در  سه شنبه هفتم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 19:29  توسط مسعود يارضوي  | 

از کنار این روزها

_معرفیِ من توسط آقای فرهاد!...

"سلام. ایشون آقای مسعود هستن.

خوابیدن ساعت سه ی بعد از ظهر از نظر ایشون جرمه.

ازدواج به نظر ایشون جرمه.

وقت گذاشتن واسه هرکسی غیر از ایشون جرمه...

و اینا..."

 

_در اين مراسم آقای ... كه به عنوان مدیر فلان جا! معرفي شد، گفت: شعار كاري من، شعار فلانی يعني "..." است.
 

من: آخییییی... نازی...!!!

 

_روی دیوار نوشته بود: "لعنت بر پدر و مادر هر کس که آشغال بریزد"...

اینجا و در این محل و از این حرفها هم نداشت. خودتان می دانید...!!!

 

_خدایا کمکم کن به انگلیسی...: "اللهم الهپنی..."

پانویس: تکلمه ی یکی از دوستان بود

 

_یاد ابوذر بخیر که دستهایش بوی پرواز می داد...

کجایی پسر...؟!

 

ــ دلمان گرفته است... (تا اطلاع ثانوی!)

+ نوشته شده در  دوشنبه ششم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 18:27  توسط مسعود يارضوي  |