زین بستند و لگام زدند و نقاب پوشیدند...
«اسب» نقش مهمی در برخی مصائب «عاشورا» دارد که مردم از آنجا که نوعاً با این حیوان آشنایی ندارند، به کُنه آن مصائب نیز راه نمییابند.
و این، حقایقی درباره آن چند مصیبت عاشورایی است:
یکم: مردم اگر فرزند خردسال دارید و اسبهای بزرگ و تنومند را از نزدیک ندیدهاید، این قسمت را نخوانید...
اگر کسی به من بگوید یک سپاه اسبسوار به جمع تعدادی زن و کودک بیپناه و در حال فرار* حمله کردهاند، من که سالهاست آشنای اسب و سواری هستم، حتماً خواهم گفت پس تعدادی از بچههای آن جمع از ترس مردهاند.
جدای از این، اخیراً شنیدم علامه جوادیآملی هم بنا به سندی متقن فرمودند که از اطفال امام حسین(ع) فقط علیاصغر(ع) نبود که به شهادت رسید و کودکان دیگری هم از آن حضرت در صحرای کربلا به شهادت رسیدهاند که تاریخ نوعاً خاطرهای از آنها ندارد.
و حکماً التفات دارید که آن فرزندان مقتول اباعبدالله(ع) نیز در صحنه جنگ شهید نشدهاند چون تا زمان شهادت امام(ع) خطری اهل حرم را تهدید نمیکرده است.
مردم! کسی اگر ربط حرفم به «اسب» و «کودکان خردسال» و «فرار» را هنوز متوجه نیست، جرأت کند و یک بار کودکش را ببرد کنار یک اسب بزرگ، تنهایش بگذارد و برگردد...
و چندان سخت نیست که تصوّر شود همین اسبهای قدبلند و تنومند که طبق یکی از مقاتل، گویا سپاه جرّار کوفه در استفاده از آنها سبقت میگرفتهاند را، بر اهلبیت پیامبر(ص) تازاندهاند و به گفته برخی مقاتل، با آنها به تعقیب مخدّرات و کودکان اهل حرم نیز پرداختهاند.
حتی اگر در این قضیه کودکی هم نمرده باشد، تصوّر اینکه اسبی تنومند به دنبال کودکی ۳ ساله و تشنه و داغدیده میدود...
*اشاره به روایتی از یک مقتل که میگوید امام سجاد(ع) در عصر عاشورا و پس از هجوم دشمن، به مخدّرات و کودکان دستور داد: علیکنّ بالفرار...
دوم: مصیبت حضرت علیاکبر(ع) را شنیدهایم همگی... و اینکه در پُر نَقلترین روایت میگویند او بر اثر شدت جراحت روی گردن مرکب افتاد. خون چشمهای اسب را پوشاند و در نتیجه حیوان به سمتی دویدن گرفت. و دشمنان هم در آن لحظات یک به یک ضربتی بر پیکر فرزند حسین(ع) فرود آوردند.
این ماجرا با اینکه درست است اما قسمتهای نادیدهای هم درون آن هست...
و آن اینکه اسب وقتی بلاصاحب میشود لزوما نمیدود و رَم نمیکند. و بالاتر آنکه چشمهایش ببیند یا نبیند اما اگر در مقابلش مانعی یا انسانی قرار داشته باشد از وی حذر میکند و در محاصره هم باشد اگر، میایستد.
از این خصلت اسب و با توجه به روایات سایر مقاتل و مقتلی که میگوید علیبنالحسین(ع) در اثر شدت جراحت، نشسته بر روی گردن اسبش افتاد و فیالنهایه پیکرش نیز پاره پاره شده بود، میخواهم نتایجی طبعی بگیرم مردم...
میتوان فهمید که علیاکبر(ع) در میانه سپاه دشمن میجنگیده و هنگام ضعف در قتال نیز در محاصره بوده است. مرکب او هم با توجه به نکاتی که اشاره کردم؛ قاعدتاً پس از ضعف فرزند امام حسین(ع)، میان لشکر دشمن حیران مانده و حتی ایستاده بوده و علیاکبر(ع) نیز هنگام افتادن بر روی گردن حیوان، هنوز جان داشته است.
چه اگر شهید شده بود، حکماً بر زمین میافتاد و مرکبش هم اگر همراه با راکب خود دویده یا رَم کرده بود؛ دشمن نمیتوانست آسیبی در حد مثله کردن به پیکر علی(ع) وارد بیاورد.
و این یعنی اینکه آن لشکر کوفیان، فرزند اباعبدالله(ع) را پس از ضعفش در قتال، از روی آسانی و ذره ذره کشتند و آنقدر ضربتش زدند که دیگر جایی برای اصابت شمشیر باقی نمانده بود. حالتی که مقتل از آن با «فَقَطَعُوهُ بسُیوفَهُم اِرباً اِرباً» یاد میکند.
و سوم: اسب اگر بر روی یک بدن تازانده شود، آن بدن یا هر چیز دیگر، ضرورتاً فقط لِه یا شکسته نمیشود...
چون دست و پای حیوان به سمت جلو و عقب پرش دارد و تنها به سمت زمین فشار نمیآورد.
از طرفی ساختار سُم اسب جوری است که بین دست و پای حیوان و زمین یا جسم زیر پا، ضربات سخت ایجاد میکند.
این دانستهها آشکار کننده یک حقیقت است...
مردم! اسب اگر روی جسمی بر زمینافتاده تازانده شود، آن جسم تکه تکه میشود و تکّههایش گاهی به اطراف هم پرتاب میشود.
میگویند دشمنان سیدالشهدا(ع) برای این مصیبت به اسبهایشان نعل تازه هم زده بودند...
*التماس دعا... و صلیالله علیالباکین علی الحسین
***
آدرس کانال تلگرام من:
@masoud_yarazavi
برچسبها: عاشورا, اسب, اسیر, کودک